♣️❣♣️
❣♣️
♣️
#شعر💔
خانه پیرزن ته کوچه،
پشت یک تیر برق چوبی بود!
پشت فریادهای گل کوچک!
واقعا روزهای خوبی بود!
پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر!
منتظر بود در زدن ها را!
دم در می نشست و با لبخند!
جفت می کرد آمدنها را!
روضه خوان محله میآمد!
میرزا با دوچرخه آهسته!
مثل هر هفته باز خیلی دیر!
مثل هر هفته سینهاش خسته!
"ای شه تشنه لب سلام علیک"
ای شه تشنه لب...چه آوازی!
زیر و بم های گوشهٔ دشتی!
شعرهای وصال شیرازی!
مینشستیم گوشهٔ مجلس!
با همان شور و اشتیاقی که...
چقدر خوب یاد من مانده!
در و دیوار آن اتاقی که -
یک طرف جملهٔ "خوش آمدهاید،
به عزای حسین"بر دیوار!
آن طرف عکس کعبه میگردد!
دور تا دور این اتاق انگار!
گوشه گوشه چه محشری برپاست!
توی این خانهٔ چهل متری!
گوش کن! دم گرفته با گریه!
به سر و سینه میزند کتری!
عطر پر رنگ
#چایی_روضه!
زیر و رو کرده خانهٔ او را!
چقدر ناگهان هوس کردم!
طعم آن چای قند پهلو را!
تا که یک روز در حوالی مهر!
روی آن برگهای رنگارنگ!
با تمام وجود راهی کرد!
پسری را که برنگشت از جنگ!
هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز!
پستچی نامه از عزیز نداشت!
کاشکی آن دوشنبهٔ آخر!
روضهٔ میرزا گریز نداشت!
پیرزن قطره قطره باران شد!
کمی از خاک کربلا در مشت!
السلام و علیک گفت و سپس!
روضهٔ قتلگاه او را کشت!
تاهمیشه نمیبرم از یاد!
روضهٔ آن سپید گیسو را!
سالیانی است آرزو دارم!
کربلای نرفتهٔ او را!
✍
#سید_حمیدرضا_برقعی
♣️
❣♣️
♣❣♣️
@rauzatolhosain