او قلـ🖋ـم شیوآ و روآنے دآشت ..👌 جملـه شــ✨ـهید: امــ🌤ــروز در این غروب تصمیـم خود را گرفته‌ام. من مۍروم ..✌️ من مۍروم با ڪوله بآرۍ از گنآه و معصیـت. به امید طآلب شهآدت هستـم ڪه بعد از شـهآدت آقآیمآن بر سـر بآلینمـآن خوآهد‌آمد و گنهڪـ😔ــآرآنے همچـو من را شفآعت خوآهد کرد ..💔 خدآیآ احسآس مۍکنم که اعضآی تـنم میلـه‌هآی زندآنے هستند ڪه مرآ به اسآرت خویش در آورده‌اند و تلآش مقـرون من برآی فرآر از این زندآن بۍفآیده استـ🙁 مـــ☝️ـگر به لـطف و رحـمتت✨ خدآیآ مرآ در صـف شهیدآن قرآر ده😞❤️ ◉ اوآیل زمستآن سآل 64 بود ڪه برآدرهآ در جبهـه بودند ..👱‍♂👱🏻‍♂🧔🧔🏻👱🏽‍♂👱🏼‍♂ آن هـم در منآطق عملیآتے متفآوت .. در این سآل علےعبآس هربآر از یڪ₁ یگـآن به جبـهه آمد ..🚎 ی بآر تیپ57لرستــآن🚎 ی بآر لشڪر7ولیعصرعج و...🚌 و بار دیگر از لشکر 5نصر خراسان🚙 ◉ تا اینڪه در یڪ روز زمستآنے از مـشهد تمآس گرفت و گفت دوبآره عآزم جبهـه است ..📞✋🚗 ◉ او بآ بسیجیآن و طلآب مشهـد عآزم جبهـه شد ...👋🚶‍♂ ◉ میآن مسـیر شبے رآ در خرم‌آباد استرآحت ڪردند. سری به خآنوآده زد و فردآ صبحـش رآهے شد🚘 ◉ پدر همآن شب بآ گلآیه به او گفت :تو دآنشگآه مۍروۍ و سر از جبهـه در مۍ آورۍ؟😕😒 ◉ صبح وقتے مۍخوآست برود بآ پدر شوخے ڪرد تآ رضآیتش رآ جلب کند😅 به پدر گفت من این چند بار که به جبهه رفتم لیآقـت ندآشتم شهیـد بشوم ..💔😭 احسآس مۍکنم شمآ رآضے نیستے شهیـد بشوم🙁🤔 پــ🧔🏻ـدر هم بغش رآ فرو برد و گفت من از تو رآضےام ..💞 ◉ پدر بآ دست هآۍ خودش پشت سر علےعبآس آب ریختـ🚰👨‍👧‍👦 ◉ واینجـآ بود ڪه جآی خآلے مآدر احسآس مۍشد ..☹️🖤 ◉ وقتے این صـحبت پدر رآ شنید گویۍ بزرگ‌ترین مشڪلش برطرف شده وتآ سر خیآبآن دوید..! 🕊