كاش از آمدن كوفه حذر می كردی از پی دفع خطر ترك سفر می كردی زير شمشيرم و از پرده دل می گويم كاش آهنگ سفر جای دگر مي كردی چاك می كرد به تن پيرهن صبر ايوب گر از اين شهر پر از فتنه گذر ميكردی آب در دست من آغشته به خون می گردد كاش می ديدی و احساس خطر می كردی روز پيش نظرت تيره تر از شب می شد گر بر احوال من خسته نظر می كردی پاره پاره بدنم گر ز ستم می ديدی جاري از ديده خود خون جگر مي كردی قبل از آنی كه شود كشته جوانت اي كاش ديده را محو تماشای پسر مي كردی كاش از واقعه حرمله و تير و گلو مادر غمزده اش را تو خبر مي كردی ذكر روز و شب ((ژوليده)) بود بهر تو اين كاش از آمدن كوفه حذر ميكردی مرحوم @raziolhossein