تو هستی باغبان و من گل نیلوفرم بابا هنوزم تو پدر جان منی من دخترم بابا طبق بیت و سر تو کعبه و من گرم اعمالم نشسته من طوافم را به جا می‌آورم بابا چه آمد بر سر چشمم سرت را تار می‌بینم به سختی باز و بسته می‌شود چشم ترم بابا چنان زد حرمله من را که با صورت زمین خوردم همانجا او بلندم کرد با موی سرم بابا مرا هم ای پدر مانند زهرا با لگد کشتند چگونه درد پهلو را تحمل آورام بابا سه ساله طفلم اما از خدایم مرگ می‌خواهم ببین ناز اجل با قیمت جان می‌خرم بابا قدم برداشتن‌هایم به مثل مادرت باشد به مثل پیرها محتاج دیوار و درم بابا ز بس دیرآمدی ای قبله ،رو به قبله‌ام کردند به روی ماه توباشد نگاه آخرم بابا بود پیدا ز رگهایت سرت را بد جدا کردند خبر دارم ولی هرگز نیاید باورم بابا @raziolhossein