نام تو شعر ناب مرا حُسن مطلع است ای که به هر چه حُسن، وجود تو مجمع است گفتم که شأن توست چونان آسمان رفیع دیدم که نه! بلندی جاه تو ارفع است شعری که جلوه جلوه ز تو آیه آورد چون لوح زرنگار جواهرمرصع است تو نور دیدگان جوادالأئمه‌ای باب تو بر رجوع همه دهر، مرجع است چل اختران به دور تو در طوف روز و شب درگاه تو به روشنی و نور منبع است وقتی کلام نور شنیدم از آن جناب دیدم که یالها! همه قرآن‌ملمع است انگشت مانده بر لب خورشید پرفروغ رویت ز نور حضرت جانان مشعشع است در مدحتت غزل که نه! آقا مرا ببخش نظمی نوشته‌ام که تو گویی مسجّع است بیتاً لبیت را که شنیدم، شدم حریص گفتم ضرر که نیست؛ همین نیز مصرع است ای شاهزاده دست من ناتوان بگیر در آن زمان که محشر کبرا و مفزع است شاعر نمی‌رود پی ترتیب قافیه وقتی که سایه‌ات به همه خلق ملجأ است برقع بگیر از رخ دلدار «ناعمی» بینند تا که یار تو «موسی مبرقع» است @raziolhossein