#حضرت_علی_اکبر_ولادت
به سر آمد زمانِ تنهایی
فصلِ عشق است، فصلِ شیدایی
حال و روزم شده تماشایی
عاشقی با تو می شود آسان
آمده باز حیدری دیگر
دل و دلدار و دلبری دیگر
یا رسیده پیمبری دیگر
آمدی و حسین شد خندان
با قدومت بهار آوردی
نعمتِ بی شمار آوردی
خنده کردی...انار آوردی
ای دلیلِ ترنم باران
شده دلدادگی ما ازلی
مستحقیم و روسیاه... ولی
عَلی ابنِ الحُسین... اِبنِ علی
تو کریمی و عادتت احسان
من جوانم زِ عشق پیرشدم
درِ این خانه تا فقیر شده ام
به تمام جهان امیر شدم
عالم پیر با تو گشته جوان
دردمندیم؛ مبتلایِ توییم
سال ها می شود گدای توییم
روز و شب یادِ آن صدای توییم
هر زمان می شود زمانِ اذان
وقت رزم تو محشری برپاست
باز در بین معرکه غوغاست
رجزت نام حیدر و زهراست
نیست در معرکه زِ خَشمت امان
واژه در دستِ من پریشان است
دل تنگم دوباره حیران است
شبِ عید است؛ شعر گریان است
اشک بر زخمِ دل شده درمان
شدی از فرط تشنگی بی تاب
تشنه بودی ولی نه تشنه ی آب
تشنه ی بوسه از لَبِ ارباب
اَلسَّلامُ عَلیکَ یا عَطشان
لحظه ای بعد تا پسر افتاد
پدرش دست بر کمر افتاد
عمه اش دست روی سر افتاد
چه بگویم که سینه شد سوزان
پدرت گفت نورِ چشمِ ترم
مَزن اینگونه دست و پا پسرم
عمه را با خودت ببر به حرم
رفتی و رفت از تن من جان
***
زندگی بی حسین بی معناست
حرمِ تو بهشت این دنیاست
دلِ من باز تنگ پایین پاست
بطلب کربلا شوم مهمان
#محمد_صادق_ابراهیمی
@raziolhossein