#اسارت
#شام
خون شد دلم ز حسرت خونین دلان چند
دارم نهان به این دل بر خون فغان چند
اه از دمی که آل علی را اسیر وار
بردند سوی شام به خواری خسانِ چند
بر ناقه هر اسیر گشودی چو دیده را
دیدی سرانِ چند به نوک سنان چند
افتادشان گذار به دیری که اندر ان
بودند زاهل ملت عیسی، کسانِ چند
آن دم به پیرِ دیر سپردند ظالمان
آن شب سر امامِ اُمم با سرانِ چند
راهب سر امام به یک خانه ای گذاشت
آمد برون ز خانه و بعد از زمان چند
زآن خانه آه و ناله و شور و فغان شنید
چون بنگریست دید که انجا زنانِ چند
افغان کنان و موی پریشان نشسته اند
یک جا به ناله همنفس و همزبان چند
یک زن از آن میانه کشیدی به حال زار
از دل فغانِ چند ز سوز نهان چند
گفتی بناله کای شه خوبان بگو به من
این بَد که با تو کرد؟ بگفتا بَدانِ چند
گفتا ز حالت حرمت ده خبر مرا
گفتا مپرس حالت بیخانمان چند
گفتا چه کرد خواهر تو زینب فکار
گفتا که پیر گشت ز داغ جوان چند
راهب ز هوش رفت و بهوش آمد و ندید
دیگر اثر به خانه از ان نوحه خوان چند
آمد به بیش آن سر و با اه و ناله گفت
کای بر در تو خیل ملک خادمان چند
هستی اگر نه عیسی مریم بگو که ای؟
من دیده ام ز معجزه ات فضل و شان چند
کاندر صحف به شان مسیحا ندیده ام
بر گو که بوده اند همان بانوان چند
بگشود لب چو غنچه سرِ شاه تشنه لب
کرد از برای راهب ترسا بیان چند
گفتا که سبط احمد مرسل منم حسین
باشد مرا ز دست ستم داستان چند
امت به روی طاعت من پشتِ پا زدند
گشتند شیرگیر به من روبَهانِ چند
در راه دوست تشنه لب از راه دشمنی
کشتند دوستان مرا دشمنان چند
بهر یزدید از سر من هدیه میبرند
از کوفه سویِ شام، کنون کوفیانِ چند
در پای دین نموده ام این راه طی ز سر
بودم همیشه پیشرو کاروان چند
اینجا پی زیارت من امشب آمدند
با مادرم ز خلد برین حوریان چند
امشب بُرون دیر تو منزل گرفته اند
فرزند ناتوان من و ناتوان چند
چون راهب این شنید مسلمان شد از یقین
اورد پیش زین العباد ارمغان چند
دیوانه وار روی به ویرانه ها نهاد
در ناله گشت همنفس وحشیان چند
دیوانهسان به قیدِ غمش عقل کن رها
گر عاقلی به صورت دیوانگان درآ
#فدایی_مازندرانی
@raziolhossein