#امام_رضا_شهادت
می توان دید ز چشمان ترش..
چقدَر درد گرفته جگرش
خبر رفتن خود را آورد..
با عبایی که کشیده به سرش
صورتش خاکی خاکی شده بود
بس که افتاد میان گذرش
وسط حجره به خود میپچید
غرق تب بود تن محتضرش
تشنه لب بود و میفتاد مدام
عکس گودال میان نظرش
او مگر گل پسر فاطمه نیست؟
پس چرا نیست کسی دوروبرش؟!
قبل از آنیکه کسی برخیزد..
به مدینه برساند خبرش..
با سر و پای برهنه حالا
پشت در آمده گریان پسرش
رسم این است پسر وقت وداع
می نشیند به کنار پدرش
سر اورا به بغل میگیرد
تا بیاید نفس مختصرش
جدّش اما به سر جسم علی
آنقدر سوخت که خم شد کمرش
هفت دفعه ولدی گفت ولی..
غیر خس خس نرسید از ثمرش
یک عبا بود و هزاران اکبر
کربلا پرشده بود از اثرش
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein