دوازده ساله بودم که پدرم فوت کرد. هیچ منبع درآمدی نداشتیم. راهی بازار میوه شدم. به فروشنده ها التماس میکردم که اگر کارگر با مزد کم میخواهید مرا استخدام کنید.
به من می خندیدند و می گفتند کار بازار میوه سنگین است و...
جلوی یک حجره رسیدم که شلوغ تر از بقیه بود. با ناامیدی با آقای داخل حجره صحبت کردم.
گفت پسر جان سواد داری؟ گفتم بله
گفت بیا تو، از الان استخدام هستی.
حقوق خوبی به من میداد. بخصوص از وقتی فهمید که من یتیم هستم.
او طیب خان بود. مرد بزرگی که شبیه او را هرگز در زندگی ام ندیدم.
کاری که من در حجره طیب انجام می دادم ثبت بسته های کمک طیب خان به خانواده های مستحق بود. حدود ۵۰۰ خانوار به طور هفتگی بسته گوشت و کمک مالی از طیب میگرفتند!!
او به تنهایی یک کمیته امداد در تهران بود.
اگر خداوند دست او را گرفت و هدایت نمود، به خاطر این کارها و گره گشایی های طیب بود...
📙برگرفته از کتاب طیب. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63