تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن.
می گفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم آرام نمی شوم.
برای پسرش دلتنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید سیدمحمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟!
اما با تمام دلبستگی هایش خداحافظی کرد...
داوطلب شد و رفت..
به دوستش گفت می دانم این بار دیگر شهید می شوم.
در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم.
همسر و فرزندم را به خدا می سپارم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج#شهید_سیدرضا_طاهر#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
📌 ما را دنبال کنید
🔰#دکتر_محمد_باقر_نادم
🔰#ایستگاه_روایت_شهدا
🔑@revayat_shohada