#پارت87
❣زبان عشق❣
از اتاقم به سمت پله ها بیرون رفتم روی نرده های اتاق خم شدم و پایین رو نگاه کردم بابا نبود اروم از پله ها پایین رفتم گوشی تلفن رو برداشتم به اتاقم برگشتم
شماره ی خونه ی عمو رو گرفتم و کنار گوشم گذاشتم خدا خدا میکردم که امیر جواب نده صدای بی حال پریسا از پشت گوشی اومد
_بله
_سلام
_تویی دنیا؟ سلام
_کی خونتونه؟
_به غیر مامانم همه
_میخوام بیام اونجا امیر کجاست؟
_اتاقشه، چرا عصبی بود؟
_الان میام بهت میگم
گوشی رو قطع کردم مانتویی که امیر تو مشهد برام خریده بود رو پوشیدم شالم رو سرم انداختم جعبه کوچیک عیدی دیشبم رو توی یه مشما انداختم داخل جیبم گذاشتم آسه آسه از پله ها پایین رفتم دستم به دستگیره در نرسیده بود که با صدای بابا برگشتم
_کجا میری ؟
اروم برگشتم سمتش
_پیش پریسا
دست به سینه شد
_چرا یواشکی میری؟ نری دست گل به آب بدی؟
خودم رو لوس کردم و پام رو زبون کوبیدم این نقطه ضعف بابا بود
_عه بابا من کی دسته گل به اب دادم
لبخند زد دستش رو باز کرد با سر اشاره کرد که برم بغلش
_بیا یه بوس بده بعد برو
پیچ و تابی به بدنم دادم لب هامو دادم جلو به حالت قهر گفتم
_نمیام از دیروز همش دارید دعوام میکنید
قهقه ای زد گفت
_بیا لوس بابا
بیشتر از اون ناز نکردم و رفتم تو آغوشش پیشونیم رو بوسید و سرم رو توی سینش فشار داد
_میدونی وقتی پدر و مادر بچشون رو تنبیه میکنن خودشون بیشتر آزار میبینن؟بچه عزیزه تربیتش عزیزتر، حرف گوش کن، بابا
همون طور که سرم روی سینه اش بود نگاهم رو به چشم هاش دادم
_به خدا میخوام اون طوری که شما دوست دارید باشم ولی یهو نمیشه
لپم رو کشید و با حفظ لبخندش گفت
_تلاش کن
ازش فاصله گرفتم
_چشم
_الان که رفتی خونه ی عموت به زن عموت کاری نداشته باش
_نیست
_امار میگیری بعد میری
_اگه اون بود که نمیرفتم
اداشو در اوردم
_ببخشید مشغله ی کاری داشتم
انگشتش رو زد روی بینیم
_این همه حرف زدم واسه رعایت ادب نتیجش این شد ؟ ادای زن عموت رو در میاری
_آخه بابا چطور برای زهرا مشغ...
_برو دنیا، برو دیگم تکرار نشه
بعد هم رفت سمت مبل با حرص از خونه بیرون رفتم اما جرات خالی کردن حرصم روی در خونه رو نداشتم مستقیم رفتم سمت خونه ی عمو در زدم و وارد شدم پریسا رو مبل نشسته بود داشت با گوشی علی بازی می کرد اروم صداش کردم
_پریسا
نگام کرد متعجب از اینکه خودم رفتم تو منتظر نشدم تا در رو باز کنن به طبقه ی بالا اشاره کردم دستم رو روی بینیم گذاشتم و بهش فهموندم که نمی خوام امیر بفهمه اومدم سرش رو به نشونه ی تایید تکون دادو رفت سمت پله ها اتاق امیر سه متری در ورودی قرار داشت رد شدن از جلوش در صورتی که درش باز بود کار خیلی سختی بود خوشبختانه پشتش به در بود و متوجه من نشد به پله ها که رسیم با سرعت تمام بالا رفتن و وارد اتاق پریسا شدم
https://eitaa.com/reyhane11/12524
پارت اول رمان 👆👆
❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️
#کپی_حرام_پیگرد_قانونی_و_الهی_دارد
❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣
واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون