🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 به قلم ✍️⁩ کیفم را برداشتم گوشی ام را در اوردم و دراز کشیدم، موهایم رااز بافت ازاد نمودم تلگرامم را باز کردم. مرجان پیام داده بود _عسل نگرانتم، انلاین شدی جوابمو بده. بلافاصله تایپ کردم _من خوبم. گوشی از دستم کشیده شد هینی کشیدم. فرهاد گفت _خوابت میاد اره؟ _میخواستم بخوابم _داری با گوشیت بازی میکنی _همین الان برداشتم فرهاد گوشی ام را چک کردو گفت _میبینی، دو دفعه تاحالا سر گوشیت با کمربند کتک خوردی الان هیچی توش نیست. نگاهم را از روی فرهاد برداشتم و به جهت مخالف نگاه کردم. فرهاد ادامه داد _سیستمت اینطوریه، یه کتک مفصل امروزخوردی ، البته مشابهشو چند بار دیگه هم میخوری، این برای کاری که کردی کافی نبود ، اما در عوض از این به بعد کره ماه هم که برم پاتو کج نمیزاری. گوشی ام را روی عسلی سمت خودش گذاشت و گفت _از این به بعد میبینی چه بلاهایی سرت میارم. روی تخت دراز کشید موهایم را سمت خودم جمع کردم پتو را روی خودش کشیدو گفت _من احمق و بگو چقدر دلم واسه توی نکبت تنگ شده بود. چقدر سوغاتی برات خریدم بی لیاقت. پتو را روی خودم کشیدم وپشتم را به فرهاد کردم محکم به بازویم کوبید ناله ایی کردم و گفتم _نزن، دستم درد میکنه ها _دارم باهات حرف میزنم پشتتو میکنی به من؟ خودرا رهانیدم و به پشتم خوابیدم دستم روی شکمم بود و دردش کم شده بود چشمانم را بستم و خوابم برد . 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/reyhane11/20739 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁