6.38M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
یک اتفاق ساده، مرا بی‌قرار کرد  باید نشست و یک غزل تازه، کار کرد‌ در کوچه می‌گذشتم و پایم به خورد  سنگی که فکر و ذکر دلم را، دچار کرد‌ از ذهن من گذشت که با می‌شود  آیا چه کارها که در این روزگار کرد با می‌شود جلوی سیل را گرفت  طغیان رودهای روان را، مهار کرد‌‌‌‌‌ یا روی نهاد و اتاق ساخت  بی‌سرپناه‌ها همه را، خانه‌دار کرد‌ یا می‌شود که نام کسی را بر آن نوشت  با ذکر چند فاتحه، مزار کرد‌ یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت  زد شیشه‌ای شکست و دوید و فرار کرد‌ با مفت می‌شود اصلاً به لطف بخت  گنجشک‌های مفت زیادی شکار کرد‌ یا می‌شود که کسی را به سینه زد  جانب از او گرفت و به‌ آن افتخار کرد‌ یا روی یخ شد و القصه خویش را  در پیش چشم ناکس و کس، شرمسار کرد‌‌‌ ‌ ناگاه بی‌مقدمه آمد به حرف،   این گونه گفت و سخت مرا بی‌قرار کرد: تنها به یک جوان فلسطینی‌ام بده  با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد‌‌‌‌! 🔶پابرهنگان؛پنجره ای روبه اسلامِ مستضعفان @paberahnegan