💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 😈 🎬 پدر و مادرم آن‌چه که دیده و شنیده بودند برای دکتر تعریف کردند. دکتر به فکر فرو رفت و بعد از کمی مکث گفت:بیماری دخترشما ....اصلا به نظر من بیمار نیستند ایشون دچار یک نوع عکس العمل برای کاری که انجام داده‌اند شدند با توجه به شرکت در کلاس عرفان حلقه که الان تازگیا بین جوانا و گاها بیماران برای فرادرمانی باب شده,احتمال جن زدگی وجود داره که اونم از حیطه‌ی تخصصی بنده خارج است و باید به یک عالم دین مراجعه شود... پدر و مادرم خشکشون زده بود... باورشون نمی‌شد با یکبار شرکت کردن تو جلسات عرفان حلقه اینجور شده باشم,بیچاره ها خبر نداشتند من دو بار با شعورکیهانی یا همان اجنه ,ارتباط برقرار کردم... یه جورایی خودم هم ترسیده بودم,تصمیم گرفتم ,زنگ بزنم بیژن و ازش بخوام از این کلاس‌ها و محافل اسم من را خط بزند. شب بعد از این‌که بابا و مامان خوابیدند,زنگ زدم به بیژن و هر چه اتفاق افتاده بود گفتم و ازش خواستم دور من را تو این‌جور جاها خط بکشه... بیژن با لحنی خاص گفت:دیوونه ,توالان خارق العاده شدی,شعورکیهانی در وجودت حلول پیدا کرده ,ازت می‌خوام یکبار,فقط یکبار درجلسه‌ی خاص که بهمین زودیا برگزار میشه ,شرکت کنی و مقام خودت را به عینه ببینی... گفتم چه جور جلسه ای هست؟ گفت:یه جشن هست همه‌ش شادی و پایکوبی .. گفتم :برای آخرین بار باشه...تلفن را قطع کرد به یک‌باره یادم آمد ما الان اول ماه محرمیم,ماه محرم هم ماه عزا و ماتمه ,یعنی این چه جور جشنی هست؟؟ از وقتی وارد عرفان حلقه شده بودم ,تو نمازم خیلی سهل انگاری می‌کردم,دعای عهد و ندبه وکمیل و...راکه قبلا همیشه مقید بودم بخونم ,این چند وقت حتی یک بار هم نخونده بودم,خلاصه از معنویاتی که از ابتدای کودکی بهم آموخته بودند کلی فاصله گرفته بودم,و تنها چیزی که کمرنگ نشده بود , (عشق به امام حسین ع )بود, آخه من ازکودکی باعشق حسین ع ,عشق میکردم ,نام حسین ع یک شیرینی وصف ناپذیری دروجودم به جوش میاورد همین عشق مرا ازاین مهلکه نجات داد... ..