رمـانکـده مـذهـبـی
🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 🌟وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِ
🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 🌟وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی 🌟عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۱۳۶. 🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی 🌟قسمت ۱۳۰ مولا علی علیه السلام آه کوتاهی کشید و در شمارش بدعت‌ها فرمودند: _یکی از بدعت‌های دو خلیفه تغییردادن مقام ابراهیم علیه‌السلام از جایی که پیامبر خدا صلی الله علیه واله گذاشته بود به محلی که در زمان جاهلیت بود و پیامبر از آنجا برداشته بود.. این عمل ناپسند و این بدعت آشکارا انجام شدم و از هیچکس صدای اعتراض بلند نشد و یا آن دیگری ، تغییر وزن صاع و مد(که معیار مخصوصی بوده) از وزنی که رسول الله تعیین کرده بود و همانا در این دو وزن و قرار داشت و کم و زیاد کردن آن کاری ناپسند بود و عمل قبیح دیگر کفارهٔ شکستن قسم و ظهار بود(برنامه ای که در جاهلیت شوهر به زنش می گفت: ظَهْرکَ کَظَهْرِ اُمّی و بدین وسیله او را بر خود حرام میکرد و اسلام از این کار منع کرده و کفاره برای گویندهٔ ان قرار داده بود) شما دیدید و می‌دانستید که واجب خدا را نباید دستکاری کرد، دیدید و بدعت را به جان خریدید و عقاید باطل را پذیرفتید و نیز آنچه از زراعت و غله واجب است با وزن مصاع و مد به مساکین داده می شود و براستی که پیامبر فرمود: پروردگارا در مصاع و مد به ما برکت بده... و مردم تغییر مصاع و مد را که از بدعت عمر بود مانع نشدند،بلکه به آن راضی شدند و آن مقدار را پذیرفتند... مولا علی آهی بلندتر کشید و با بغضی در گلو ادامه داد : _و فدک را تصاحب کردند در حالیکه متعلق به فاطمه بود و تحت مالکیت ایشان بود، در زمان پیامبر غله و محصول فدک را فاطمه میخورد و طبق نظر ایشان خرج میشد ،اما آنها برای ملکی که مال فاطمه بود از او شهود خواستند و سخن دختر پیامبر را تصدیق نکردند و حتی شهادت شهودان و ام‌ایمن را رد کردند و به فاطمه تهمت خلاف گویی زدند.. مولا علی علیه السلام به اینجای حرفش که رسید، جمعیت سر در گربیان فرو بردند، آنها خوب میدانستند که دو خلیفه غاصب چه ظلم عظیمی در حق پیامبر و دختر پیامبرشان روا داشتند.. فضه از پشت درب، اشک چشمانش را می سترد و گوش هایش را تیز نموده بود تا سخنان حق ولیّ خدا را که خانه نشین شده بود بشنود... امیرالمومنین علی علیه‌السلام نگاهی به جمع کرد و فرمود : _شما خود شاهد بودید که فاطمه سلام الله علیها، از حق خود دفاع نمود و اما آنها برای ملکی که متعلق به دختر پیامبر بود و حکم پیامبر بر این تعلق گرفته بود که فدک از آن فاطمه باشد، شاهد میخواستند و آشکارا حکم رسول خدا را زیرپا گذاردند..نه شهود را پذیرفتند و نه سخن دختر پیامبر را که صدیقه و راستگوترین فرد روی زمین بود برتافتند...فدک را غصب کردند و به دنبالش ظلم های بی شماری به ذریهٔ رسول الله نمودند و عجیب تر اینکه صدای هیچ کدام از شما در نیامد و ندای اعتراضی بلند نشد و شما پیروی کردید از ظلم ها و بدعت های ابوبکر و عمر... و سپس مولا علی علیه السلام بین جمعیت چشم گرداند و نگاهش روی عباس پسر عمویش خیره ماند و ادامه داد: _آیا تعجب نمیکنید که عمر و رفیقش ابوبکر سهم ذوی‌القربی را که خداوند در قران (سوره انفال آیهٔ۴۱) برای ما واجب کرده است از ما منع کرده و میکنند و خداوند آگاه برتمام امور است و خوب میدانست که آنان درباره سهم ذوی القربی به ما ظلم خواهند کرد و آن را از دست ما بیرون می‌آورند، پس آیه ای نازل کرد تا همگان بر وجوب آن آگاه باشند اما هیچکس سخن خدا و کلام قران را برنتافت و بر بدعت های عمر سر تعظیم فرود آوردند.. مولا علی علیه السلام ،اندکی سکوت کرد ، انگار میخواست از بین دریای ظلم و بدعت های دو خلیفهٔ خود خوانده،مواردی را گلچین کند و مردم را آگاه نماید،... گرچه خود مردم با چشم خویش این بدعت ها و ظلم ها را شاهد بودند ولی گویی خود را به خواب غفلت و بی خبری زده بودند... و مولا علی چنین ادامه داد... 🌟ادامه دارد.... 🖤نویسنده؛ طاهره سادات حسینی ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛