#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_47
شارلوت: الو کاترین
کاترین: جونم
شارلوت: کجایین؟
کاترین: این روانی من اورده بیرون الانم رفته بستنی بخره کوف کنه
شارلوت: بیچاره جیمز😂
کاترین: این مارمولک بیچارس...
خب حالا.. کاری داشتی؟
شارلوت: برگردین هتل میریم پیش مایکل
کاترین: اوکی
ـــــــــــــــــ
محمد: این چرا داره برمیگرده!
عطیه: دارن میرن که همه باهم برن پیش مایکل...
(عطیه با هندزفری گوش میکنه صداشونو)
ـــــــــــــــــــــــ
آوا: یهو صدای آقا رسول بلند شد...
به اون خانم نگاه کردمو رفتم پست در مخفی ایستادم... اون خانمم دنبتلم اومد
گفتم:: آقا رسول؟
حالتون خوبه!
ولی صدایی جز ناله نشنیدم..
اون خانم همسرشو صدا کرد(اینگلیسی)
رسیدیم به اتاقش... در باز بود... بااجازه ای گفتمو وارد شدم..
رد خون روی تخت دیده میشد...
آستین لباسش کاملا خونی بود...
مثل اینکه دوباره خون ریزی کرده..
رفتم نزدیک تر... آقا رسول خوبید! صدای منو میشنوید....
رسول: متوجه بودم اوا خانوم اینجاست.. ولی نای حرف زدن نداشتم... نفس نفس میزدمو اه و ناله میکردم...
آوا: حالش اصلا خوب نبود...
به محمد زنگ زدم...
الو محمد
محمد: جانم..
آوا: آقا رسول حالشون بد شده.. داریم میبرمشون بیمارستان..
شما رو سوژه سوار باشید..
کارتون تموم شد بیاید بیمارستان...
محمد: خیلی خب... مواظب خودت باش..
پ.ن¹:....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ