🏴 برای نشون دادن قدرت خودش و برای اینکه پیروزی و موفقیت خودشو در واقعه به رخ همه ی دنیا بکشه، در مجلسی که ترتیب داده بود برای حضور در کاخ، همه ی سران قبایل، وابستگانش، سفیران و نمایندگان دولت ها در سراسر دنیا و مذاهب رو به این مجلس دعوت کرده بود. یکی از افرادی که در این مجلس شرکت کرد یکی از روحانیون یهودی بود. وقتی سر اباعبدالله که توی یک تشت طلا بود، را آوردن توی کاخ، روحانی یهود از یزید پرسید این سَرِ کیه؟! یزید جواب داد: سرِ است. یهودی از پدر و مادرش پرسید. یزید گفت مادرش فاطمه دختر محمد و پدرش علی است. مرد یهودی متوجه شد که این سر متعلق به فرزند پیامبره. یهودی گفت: خدا پاداش خیرتان ندهد. پسر پیامبرتان را به همین کشتید؟ از من تا داوود نبی هفتاد پدر واسطه است و یهودیان از تعظیم و تکریم من اندکی فروگذار نمی کنند و شما فرزندِ پیامبر خود را که یک واسطه بیشتر با شما فاصله ندارد کشتید؟! یزید از حرف های مردِ یهودی خیلی عصبانی شد و دستور داد گردنشو بزنن. مرد یهودی گفت: می خواهید مرا بزنید یا بکشید؟ من در تورات خوانده ام هرکس ذریه ی پیامبری را بکشد تا زنده است پیوسته ملعون است و چون بمیرد خداوند او را به جهنم خواهد برد. حرفهاشو که زد، خطاب به سَرِ اباعبدالله گفت: نزد جدّت گواه باش که من مسلمانی کردم. و یزید دستور داد گردن او را زدند. 📚ایینه در کربلاست/۶۷۳ به نقل از الفتوح، ج۵، صص۲۴۶و۲۴۷. 🔰🔰🔰 🏴 کانال در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید: @roozedahom10