صلح امام حسن(ع) و تحلیل یک قضیه شرطیه
اختصاصی/ سعید احمدیفرد شربیانی
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
این روزها که ایام میلاد امام حسن (ع) است فرصت خوبی شده است تا سیره آن امام عزیز مورد توجه اهل نظر قرار گیرد. اما به بهانه مباحث سیاسی روز، نقطه کانونی این تاملات ماجرای صلح امام حسن (ع) است. واقعه ای که برای آن نظیری جز قیام امام حسین نمی توان یافت. همان گونه که سیره امام حسین در قیام او خلاصه می شود، تو گویی سیره امام حسن (ع) نیز در صلح او خلاصه ی شود. در حالی که فروکاستن سیره امام حسن در صلح همان قدر خطاست که محصور کردن سیره امام حسین(ع) در قیام، جنگ و صلح و قیام و قعود این دو امام و هر امام معصوم دیگری تابع اصلی است که اهل تکلیف باید در پی اصطیاد آن باشند. طبعا باب اجتهاد وتقلید در این عرصه نیز باز و گشوده است.
مراجعه به تاریخ واضح و روشن که چندان هم نیازمند تحلیل و موشکافی نیست گویای آنست که امام حسن بلا فاصله بعد از شهادت امیرالمومنین(ع) با بیان خطبه خود بر آن بود تا لشکری به سوی شام روانه کند. در این مرحله امام حسن(ع) با بیانات حماسی خود سعی در تحریک و تحریض بر قتال داشته و قصد جدی ایشان اقدام برای جنگ با معاویه و کارزار با او بود.
بعد از اقدام امام حسن(ع) و در میانه حرکت لشکر به سوی شام حوادثی رخ داد که نشان می داد کسانی که با امام هستند قصد یاری و همراهی او را ندارند و ناگوارترین این حوادث ترور امام حسن(ع) در شهر ساباط بود.
جمع بندی نهایی امام حسن(ع) این بود که با وجود چنین لشکر بی انگیزه ای، جنگیدن با معاویه نه تنها ثمره ای نخواهد داشت بلکه منجر به از بین بردن همه امکانات انسانی و غیر آن خواهد شد.
ظاهرا تا اینجا مطلب عجیبی بیان نشده است، اما آنچه برای صاحب این قلم عجیب است، موج وسیعی از نوشتارهایی است که در فضای مجازی نمود یافته و همگی با تمسک به بیاناتی از امام حسن(ع)، صلح آن حضرت را از مقوله «تسلیم در برابر نظر مردم» دانسته اند.
ایده محوری در این نوشتارها «عدم تحمیل جنگیدن بر مردم از سوی امام حسن(ع)» است. این در حالی است که حقیقت آنچه در حیات امام حسن(ع) رخ داد «تحمیل مصالحه بر امام حسن از سوی مردم» بود.
نگارنده به عمد از به کار بردن واژه صلح – علی رغم صحیح بودن آن – پرهیز دارد، چرا که بار مثبت واژه صلح آن را در ذهن خواننده خواستنی جلوه می دهد و مخالف چنین امری را مورد سرزنش قرار می دهد.
این توضیح مقدمهای خواهد بود برای اینکه بدانیم چکیده سیره امام حسن در قالب یک قضیه شرطیه قابل بیان است «اگر حاکم عادل یاری نشود او می تواند و یا می بایست با دشمن مصالحه کند». به عبارت دیگر اگر مردم به تکلیف خود در یاری کردن امام عمل نکردند، موضوع برای «جواز یا وجوب مصالحه» فراهم می شود و این حاکم عادل است که بر خود لازم می داند و یا برای خود جایز می بیند که با دشمن مصالحه کند.
آنچه جالب است این که در این قبیل نوشتارهای کم مایه، به جای آنکه مردم را نسبت به یاری رساندن به حاکم عادل تشویق کنند، حاکم عادل را به مصالحه دعوت می کنند. کار این جماعت مثل آنست که با یادآوری حادثه عاشورا، مردم را از قیام علیه باطل بازدارند. عبرت از ماجرای مصالحه امام حسن اقتضا می کند به یاری حاکم عادل بشتابیم تا مجبور به مصالحه با دشمن نشود.
نکته جالب دوم در این باره آنست که در عموم این نوشتارها سعی می شود تا وانمود شود که «مردم جنگ را نمی خواهند».
و این یعنی حاکم عادل بداند وظیفه ای برای مقاومت ندارد و یا وظیفه اش مقاومت نکردن است.
مسلم انگاشتن این گزاره که «مردم جنگ را نمی خواهند» نویسندگان این گونه یادداشت ها را از بحث در این باره بی نیاز کرده است.
این در حالی است که اثبات این گزاره اساسی بسیار پیچیده و نیازمند راستی آزمایی های دشوار است.
آنچه برای راقم سطور قابل توجه است شباهتی است که میان این نوشتار ها با رویه های اتخاذ شده در برابر امام راحل در دوران دفاع مقدس وجود دارد؛
سیل نامه ها و بیانیه ها و مواضع تعداد زیادی از مسئولان و کارگزاران عالیرتبه سیاسی، اقتصادی و نظامی که بر این موضع اتفاق داشتند که «مردم از جگ خسته شده اند» و نهایتِ آن شد قبول قطعنامه، که در حقیقت باید آن را «صلح تحمیلی» دانست. در نامه امام به مسئولان نظام به تاریخ (25 تیرماه 1367) به تأثیر این گزارشات در قبول قطعنامه تصریح شده است!
تاریخ در حال تکرار است تا به حاکم تکلیف مدار تحمیل کند که وظیفه ای برای مقاومت کردن ندارد و باید با دشمن مصالحه کند!
#روزنه؛ دریچه ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر:👇
https://eitaa.com/joinchat/2032861191C0a0a43a053