حوزویان اعتدالی و تحریفِ شهید مطهّری! نقدی بر تحریفات اخیر سروش محلاتی [صفحه ۱ از ۲] اختصاصی|| جمال مؤمنی‌زاده @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 ▫️سروش محلاتی در سخنرانی خود به مناسبت عید غدیر، مطالبی مطرح نمود که هم جفا در حق اهل بیت(ع) بود و هم اجحاف نسبت به برخی بزرگان حوزه و انقلاب اسلامی. محلاتی در این سخنرانی سخنان برخی بزرگان و علما را به طرزی ماهرانه مورد تحریف قرار داده است؛ علمایی چون شهیدان بهشتی، مطهری، محقق اصفهانی و علماي انقلابي در چند دهه اخیر. آقای محلاتی می‌گوید شهید مطهری معتقد است: «هرگاه حقّ مردم در برابر نصب خدا قرار داده شود، دین آسیب می‌بیند و مردم دین را کنار می‌گذارند.» و این اتفاقی است که در جمهوری اسلامی افتاده و عده‌ای صاحب نفوذ، دائم دم از خدا می‌زنند! آقای محلاتي در پایان از این جملات گزینش شده، چنين نتيجه می‌گيرد كه وقتی حکومتی فاقد عصمت و مقامات عرفاني و غيبي بود، نباید برای مشروعیت آن سراغ جنبه الهی و تایید دین رفت. آن‌چه هست انتخاب مردم است و دین هیچ نقشی در مشروعیت آن ندارد. او ادعا می‌کند بايد مقامات عرفاني و غيبي در حاكم وجود داشته باشد تا نيازمند نصب باشد، وگرنه حاكم غير معصوم، نصب (و لو به شکل عام) نمي‌خواهد و صرفا مي‌تواند مشروعيت مردمي داشته باشد، نه ديني! نقدهای مستند بر مدعاهای غیرمستند «ولایت فقیه» از منظر شهید بهشتی به این معناست که از سوی معصومین چارچوبی تعیین شده و برای زمامدار اوصافی از جمله دین‌شناسی و عدالت تعیین گردیده تا مردم چنین فردی را به عنوان حاکم برگزینند. (شهید بهشتی و دیگران، شناخت اسلام، ص448) هیچ فرد یا گروهی حق ندارد این حق را از مردم بستاند و به زور فردی ناصالح را در راس حکومت بنشاند. محلاتی صریحا در سخنرانی‌های قبلی خود، مدعی شده بود مردم حقّ دارند فراتر از این چارچوب‌، حتی جمهوری غیراسلامی را بر سرکار آورند و این نگاه را به امام خمینی و شهید بهشتی نیز نسبت داده بود. حال به سراغ شهید مطهری نیز آمده و بر همان خط تحریف سیر می‌کند. در خصوص تقابل حق مردم و نصب الهی، هرگز شهید مطهری درباره جمهوری اسلامی چنین مطالبی را بیان نکرده‌اند، بلکه نظیر این مطلب را در خصوص اتفاقي كه در اروپا و رفتار کلیسا و فلسفه‌های سست غربی که منجر به گرایش‌های ماتریالیستی شد، بیان کرده‌اند که هیچ ارتباطی با نگاه اسلام بعد از تشکیل جمهوری اسلامی ندارد! شهید مطهری می‌فرماید: «ارباب كليسا و همچنين برخى فيلسوفان اروپايى، نوعى پيوند تصنعى ميان اعتقاد به خدا از يك طرف و سلب حقوق سياسى و تثبيت حكومتهاى استبدادى از طرف ديگر برقرار كردند؛ طبعاً نوعى ارتباط مثبت ميان دموكراسى و حكومت مردم بر مردم و بی خدايى فرض شد. چنين فرض شد كه يا بايد خدا را بپذيريم و حق حكومت را از طرف او تفويض شده به افراد معينى كه هيچ نوع امتياز روشنى ندارند تلقى كنيم، و يا خدا را نفى كنيم تا بتوانيم خود را ذى حق بدانيم... همين كافى بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضد كليسا، بلكه بر ضد دين و خدا به‏ طور كلى برانگيزد... هابز نیز همين نظر را دارد. به گفته [او]، نوع بشر از گله‏ هايى چند تشكيل شده كه هر يك براى خود رئيسى دارند كه آنها را براى خورده شدن پرورش مى‏دهند.. هرچه [حاکم] بكند عين عدالت است [و حق مردم و ستم به ایشان بی‌معنا است].. آنچه در اين فلسفه‏ ها ديده نمی شود اين است كه اعتقاد و ايمان به خداوند پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقى شود. حقيقت اين است كه ايمان به خداوند از طرفى زيربناى انديشه عدالت و حقوق ذاتى مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است كه مى‏ توان وجود حقوق ذاتى و عدالت واقعى را به عنوان دو حقيقت مستقل از فرضيه‏ ها وقراردادها پذيرفت، و ازطرف ديگر بهترين ضامن اجراى آنهاست.» (مجموعه‏ آثار استادشهيد مطهرى، ج‏16،ص 442 به بعد) این نگاه سست غربی چه نسبتی با نگاه جمهوری اسلامی دارد که در آن رأی مردم حق الناس دانسته می‌شود و رهبران آن خدمت به مردم را وظیفه و افتخار مسئولان می‌دانند و بلکه صریحا اظهار می‌کنند مشروعیت ما وابسته به چنین خدمتی است. @rozaneebefarda