#امام_حسین_شهادت
#شب_جمعه
شب های جمعه فاطمه با اشک دیده
صورت گذارد روی رگ های بریده
ای مرغ بِسٔمِل گشته ی من یا بُنَیَّ
ای ماهی در بسترِ خون آرمیده
ای پاره پاره پیکر عریان سرت کو؟
کی بر گلوی تشنه ات خنجر کشیده؟
مادر بمیرد دود میدیدی هوا را
تکیه زدی بر نیزه با قد خمیده
ای کاش من جای تو نیزه خورده بودم
ای کاش از مقتل تنت را برده بودم
ده تا سوار از بین لشکر تا دویدند
سوز صدایِ دخترانت را شنیدند
شرمنده کاری بر نمی آمد ز دستم
با گریه میدیدم که در مقتل رسیدند
افتاد روی پیکرت ردِّ چهل نعل
«آخر تنت را در همه صحرا کشیدند»
پیراهنی را که خودم دادم به زینب
با نیزه وقت غارتِ جسمت دریدند
من بودم و دیدم تنت را بین گودال....
مولا بیا زهرا دوباره رفت از حال!
#محمدعلی_انصاری