💠بابا این حرفارو تو خرابه ی شام، با خواهرم رقیه باهم میگفتیم نشنوه عموم ابالفضل، با تو میگم درِ گوشی ◀️بابا اونجا خیلی داغ بود، بازار کنیز فروشی 😭😭😭 بابا بابا بابا بابا... بابا بابا بابا بابا... 🔘بابا تو خرابه ی شام، اون جریاناتی که تو خرابه برام پیش اومده مگه میشه یادم میره؟؟ 😭انقده گریه کرد خواهرم رقیه گفت این شامُ رو سر یزیدیا خراب میکنم 😔انقده گریه کرد تا سرتو آوردن تو خرابه ی شام بابا وقتی دید لبات ترک گرفته، دندونات شکسته... ☑️باهم بودیم تو بزم شراب میدیدیم این دستای یزید بالا میاد اما قدمون نمیرسید ببینیم این دستا کجا پایین میاد 🔰اونجا تازه رقیه فهمید که چوب خیزران با لب و دندونت چیکار کرد بابا... بهش گفتم برم مدینه به هم بازیات چی بگم؟؟ رقیه... رقیه 😭😭 ⬅️خانم زینبم همین... تا رسید کنار قبر داداشش گفت داداش: اون روز یادته روز عاشورا؟؟... ☑️من از خیمه ها بیرون نیومدم، خجالت تو رو نمیتونستم ببینم که بچه هام شهید شدن الانم اگه نمیخوای زینب خجالت بکشه، سراغ رقیتو از من نگیر ☑️آخه اون روز انقده گریه کرد انقده ناله زد پای سرت یوقت دیدم سر یه طرف، دختر یه طرف افتاده ☑️حرف رقیه و سکینه اومده یه بند میخونم و یا علی.. یادش بخیر اون روزا، نبودی از من جدا بغل میکردی منو میگفتی دخترا رحمتن بابا ✔️حالا نگاه کن ببین، شدم ویرونه نشین دارم میمیرم آخه یتیما همیشه زحمتن بابا 🔹قدم کوچیکه، مردا بزرگن 🔹پاهام کوچیکه، خارا بزرگن 🍃حق داری نشناسی دخترت رو 🍃گونم کوچیکه، دستا بزرگن 🍂هرکی رسیده بهم میخنده 🍂ورم چشامو داره میبنده 🔸دختر شامی کنایه ام زد 🔸ببین موهامو چقد بلندن 🔥بزرگ شده پیرهنم، بلند شده دامنم 🔥طوری شدم که مردم،شهرُ میخندونه راه رفتنم ♨️اومدی مانع از کتکم شی ♨️دستی نداری تا کمکم شی 💢گفتم میاری برام عروسک 💢فکر نمیکردم عروسکم شی 😭😭😭😭😭 لالا لالا لالا لالا لالایی بخواب بابایی لالا لالا لالا لالا لالایی بخواب بابایی ❇️بدنو غسل دادن، کفن کردن اون زن غساله که نتونست غسل بده گفت بی بی جان، آیا این بدن مریضِ؟؟ ♻️چرا همه جاش کبوده؟؟ وقتی تو قبر گذاشتن، خانم رباب میگه عجله کنید زودتر خاک بریزید رو سرش زودتر خاک بریزید تو تنش ✳️گفت یادم نمیره اون یکی بچمو تو کربلا دفن کردم 😭😭😭 همین نانجیبا بودن اومدن بدنو از قبر بیرون آوردن سرُ از بدن جدا کردن 😭😭 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas