بعد از فاتحه خواندن بر سر مزار اموات، یک‌هو چشمم به قبر یک آشنا افتاد. پیرمردِ آشنایِ مداحی که سال‌ها با نَفَس گرمش توی دسته‌های عزاداری میدان‌داری می‌کرد. داشتم نوشته‌های روی سنگِ قبر را می‌خواندم که چشمم افتاد به دو تا کلمه‌ی ریزی که گوشه‌ی سنگِ قبر نوشته بودند: "یاحبیبی یاحسین" اصلاً با خواندن این دو تا کلمه ویران شدم! خوب شاید شنیدن و خواندن "یاحبیبی یاحسین" برای آدم‌هایی که آن دسته‌های عزاداری را ندیده بودند فقط ذکر اباعبدالله باشد؛ اما برایِ ما مردمِ آن محله، معنایش فراتر از این حرف‌هاست. "یاحبیبی یاحسین" دُکمه‌ی ارجاعات عاطفی ما را می‌زند و ما را می‌برد به سال‌های دور. برایِ ما مردمِ آن روزگار، این ذکر عجین شده است با اشک، با غم، با سینه‌زنی، با لباس‌های مشکی، طبل‌های بزرگ و عَلَم‌ها و کُتَل‌هایی که جوانان بر دوش می‌کشیدند. دسته‌ی عزاداری از مسجد جامع محل شروع می‌شد سر شب بعد از نماز و طبق قاعده‌ای که بزرگترها چیده بودند واجب بود که پانزده گذر را طی کنند تا دوباره آخر شب به همان مسجد برسند. زن‌ها اشک می‌ریختند؛ حتی بازی ما بچه‌ها هم غمناک بود؛ ما هم توی بازی‌های کودکانه "یاحبیبی یاحسین" را شعر کرده بودیم و می‌خواندیمش! لایِ آن شلوغی‌ها، اکسیژن هوا تمام می‌شد و ما فقط در هوایِ حسین نفس می‌کشیدیم! آن‌سال‌ها کِیف دنیا خیلی بیشتر بود. محرم بود. غم بود. حسین (ع) را کشته بودند؛ اما من نمی‌دانم این نشاط روحی همه‌ی آن آدم‌ها از کجا بود! خوشحال بودند که ماه محرم رسیده، با وجودی که قرار بود دو ماه پشت‌سر‌هم گریه‌کنند! صدا توی گذرها می‌پیچید. حاج باقر " یا‌حبیبی یا‌حسین" را می‌خواند و غم را پُمپاژ می‌کرد به قلبِ تمامِ عاشقانِ ابا‌عبدالله! ماه رجب است و نباید غم را قاطی شادی‌هایمان کنیم؛ اما به نظر من رنگ همه‌ی شادی‌های ما شیعیان رنگ "یاحبیبی یا حسین" است. 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht