💠 آرامشِ حین طوفان! 🔰 خرده‌روایت‌های قرار هفتم | روایت ششم 🔹️ شب آخرین پیام‌های هماهنگی قرار فردا را دریافت کردم؛ قرار با کسی که تصویرش را این اواخر از قاب تلویزیون زیاد دیده بودم. بعد از شهادت سید حسن نصرالله میزبان شخصیت‌های مختلفی در دفتر حزب‌الله بود. بنا بود اختتامیه قرار هفتم مرکز رشد را به موضوع مقاومت اختصاص بدهیم، و گزینه اول سخنرانی، ایشان بود. اگرچه شرایط امکان میزبانی را از جمع یاران سلب کرده بود، اما توفیق میهمانی را به جمع خیلی محدودتری داد، تا به نمایندگی، پیام ایشان را ضبط کنند و به جلسه برسانند! 🔸جلسه، در اتاق مبله و بزرگی برگزار می‌شد؛ گویی اتاق تشریفات بود. کنار مبل میزبان، به ترتیب پرچم لبنان، ایران و حزب‌الله قرار داشت، و جلوی آن میز کوچکی بود، با قابی از «حاژ قاسم» که پیشانی سید را می‌بوسید. فضای اتاق جوری بود که حسرت در دلت می‌کشت. 🔹کمی بعد، جناب سید عبدالله با روی گشاده وارد اتاق شد. تسلیت گفتیم؛ لابد شهادت سید حسن را. خبر نداشتیم که عصر، کلاغ شوم سعودی، شهادت برادرش را تیتر خواهد زد. و چه شبیه بود سید هاشم، به سید حسن، خَلقاً و خُلقاً و منطقاً. سید عبدالله ما را به صدر جلسه هدایت کرد، و البته از دیدن دوربین‌های ما تعجب کرد! گویا در این مدت هیچ مصاحبه و گفتگوی رسانه‌ای نداشته است... 📄 مطالعه کامل روایت ششم ✍️🏻 به قلم محمدرضا کوهکن | پژوهشگر حلقه دیپلماسی عمومی انقلاب اسلامی ➖➖➖➖➖ ✅ (ع) 🌐 Rushd.ir 🆔 @rushdisu