دل به دریا زد و کنایه به ماه پرده وا کرد از آن رخ دل خواه خالق این جمال زیبا کیست؟ وحده لا اله الا الله یک جهان لطف در کرشمه ی ناز یک جهان مِهر در پگاهِ نگاه پسر هادی است و او را هست دخترِ شاهِ روم، خاطر خواه آمدم جان دهم برایش،کاش! بنوازد مرا به تیر نگاه نرسد دست ما به ساحت او قدرِ او عرش و قدّ ما کوتاه چه بگویم به مدح آیه ی نور من که هستم اسیرِ نفسِ سیاه «آفتاب از پی اش هراسان است او گل آفتاب گردان است» چشم ها، رشکِ چشمه ی حیوان مردمک، مردمش بلا گردان زلف، تو در تو و شِکن به شِکن هر شکنجش شکنجه ی دشمن قوسِ ابرو، قیاسِ اعجازش قابِ قوْسِیْن، چشمْ اندازش خالِ مشکین، خصالِ احمدیش خویِ خوبان، دمِ محمدیش نفَسش نفْس آیه ی هستی نظرش نذر سایه ی هستی وَجَناتش نجابت وجدان حرکاتش حکایت ایمان دست و پا متصل به خیر و کرم چشم و دل متصل به جود و نعم «آفتاب از پی اش هراسان است او گل آفتاب گردان است» سخنش عطر وحی را دارد کلماتی خدا نما دارد فیض در بوسی حریمش را خضر و عیسی جدا جدا دارد کعبه از فیض دیدنش جا ماند غیبت این قَدْر خونْ بها دارد دستِ حاجت نشان دهد بر دوست هرکه سودای سامرا دارد دل عشاق از تجلی شوق شادیِ "سُرَّ مَن رَءاٰ" دارد حسنِ عسکری که حُسن رخش یک جهان حُسن کبریا دارد «آفتاب از پی اش هراسان است او گل آفتاب گردان است» قامتش اعتدالِ عدلِ خداست قَدرِ او تا همیشه ناپیداست در زمانی که تیغ سرکش خصم بی محابا به شیعیان برخاست جوشن از صبر و حلم و تقوا داشت با تقیّه سپاه را آراست تا مبادا که شیعه ی علوی خدشه بیند از آنکه اهل جفاست خونِ دل خورد و حفظِ وحدت کرد اگر از شیعه مکتبی برجاست در خلاف مسیر اگر برویم اختلاف است و این رویّه خطاست آنچه آن مقتدا کند حق است آنچه آن دل ربا کند زیباست نام ابن الرضا سزاوارش نورِ چشم است و نورِ چشم رضاست «آفتاب از پی اش هراسان است او گل آفتاب گردان است» ماه رویت که آشکار آید مِهر بر بامِ روزگار آید مو که از رو کنار می ریزی آیه ی لیل و النهار آید در شبانگاه شانه ات شاهد به تماشای آبشار آید ناز کن تا جهان نیاز شود ناز تو یک جهان به کار آید نامه با چند خط نوشتی که* شیعه ات با تقیّه بار آید بعد تو نیز شیعه صبر کند با غم مهدی ات کنار آید شب هجران اگر چه سخت بُوَد راحتی نیز بر مدار آید می رسد آن زمان که یار رسد روز پایان انتظار آید علیِ دیگر از کنار حرم تکیه بر رکنِ مستجار آید تا زند ریشه ی ستمگر را دست بر تیغ ذوالفقار آید هر کجا رو کند به وصف رخش از لب خلق این شعار آید «آفتاب از پی اش هراسان است او گل آفتاب گردان است» پی نوشت: در تاریخ دارد که حضرت جهت حفظ تقیه و در امان بودن دوستان به خط های مختلف نامه کتابت می فرمودند. @s_r_moayed