⭕مرجعی که برای اولین بار نوحه خوان شد..
1⃣این اواخر صبحها گاهی مقابل در ورودی حوزه مروی، حاج آقا رامی دیدم و لحظه ورودم با ایشان همزمان می شد. آخرین بار که ایشان را دیدم آثار بیماری در وجودش بخوبی آشکار بود. رنگ چهره اش تغییر کرده بود وباکمک شخصی که زیر دستانش راگرفته بود بزحمت قدم برمی داشت. پاهایش روی زمین کشیده می شد وحتی درآوردن آن کفش مشکی ساده که بیشتر شبیه گالش بود نیز برایش مشکل بود. باهمین وضع وارد مدرس شدوبه کرسی درس رسید. برای نشستن هم باید شخصی کمکش می کرد. گرچه درس از یک ساعت به نیم ساعت تقلیل یافته بود، اما با این حال، درس را تعطیل نکرد و تاآنجاکه توان داشت کرسی درسش فعال بود. شاید بیماریش دلیل موجهی برای تعطیلی درس بود، اما بااین حال، او نمی خواست کلاس درس تعطیل شود.
2⃣کلاسهای چهارشنبه شبها چندین جلسه بود که برگزار نمی شد وشاگردان حاج آقا محرم امسال بیشتر منتظر بودند باردیگر، طنین صدای ایشان، سلوک عاشورایی را برای آنها ترسیم کند. شب اول حاج آقا آمد، خیلیها خوشحال شدند، امسال محرم هم درمدرسه «نور» پای منبر آقامجتبی برای حضرت اباعبدالله(ع) عزاداری می کنند. بحث درمورد فطرت بود. آقامجتبی عاشورا را نه عرصه نبرد حق و باطل و نه اسلام و کفر، بلکه، رویارویی فطرت مسخ شده غیرانسانی، با فطرت الهی و انسانی دانست. طرح موضوع به نظر خیلی ها جالب آمد، بحثها اوج گرفته بود، گویا حاج آقا در این ده سال قدم به قدم دست ما راگرفته وپله پله بالا آورده بود!
شب بعد، اوضاع فرق کرد. حاج آقا دیرآمد، همه نگران، منتظر نشسته بودند تاحاج آقا تشریف بیاورد. بالاخره آقامجتبی آمد، دونفر زیر بغلهای ایشان را گرفته بودند و یک نفر هم از پشت مراقب حاج آقا بود. حتی نعلین ایشان را هم کس دیگری درآورد. حاج آقا تا این حد بی توان شده بود. مردمی که سالها ابهت وعظمت این جبل راسخ را دیده بودند بااین صحنه دلشان خالی شد. عده ای بی اختیار اشک ریختند. با این وجود آقامجتبی بازرفت روی همان صندلی قدیمی اش نشست و بسم الله گفت. آرام وکلمه کلمه سخن می گفت، اماهمچنان لبخند می زد و با نظم مخصوص به خودش بحث را پیش می برد. مثل همیشه نیم ساعت صحبت کرد تا آخر روضه هم نشست. این جلسات آخر بیشتر از استادش، حضرت امام خاطره می گفت. بعد از آن جلسه خیلیها برای حاج آقا نذر حمد وصلوات کردند. شب سوم دیگر حال حاج آقا مساعد نبود و نیمه کاره صحبتش را تمام کرد، اما تاتوان داشت روضه را تعطیل نکرد. تاآنجا که می توانست روی پا بایستد بیرق حسین(ع) را زمین نگذاشت! شاید اگر نمی آمد، مردم قبول می کردند وبیماری حاج آقا دلیل موجهی برایشان بود؛ اما او نمی خواست جلسه روضه تعطیل شود!
3⃣شب اربعین مردم می دانستند دیگرحاج آقا نمی آید! چون صبح همان روز خودشان او را تشییع کرده بودند. نماز امام امت بر پیکر او را دیده بودند ونظاره کردند چگونه در جوار سیدالکریم آرام گرفت. دیدن جای خالی استاد فضای عجیبی را ایجاد کرده بود. حجت الاسلام رشاد نقل کرد در دیداری که چند روز پیش در بیمارستان با استاد داشتم او آرام در گوشم گفت: جلسه جلسه، حواستان به جلسه باشد. روی تخت بیمارستان هم نمی خواست که روضه تعطیل شود.
4⃣شب قدر درمسجد بازار مردم آقامجتبای متفاوتی را دیدند. او گریه کنان فریاد می زد: «من امشب می خواهم کاری بکنم خلاف همه رویه ها... برای اولین بار در عمرم می خواهم این کار را بکنم. ۴٠سال پیش اولین فاطمیه جلسه گذاشته بودم نوحه خوانها می آمدند، روضه می خواندند، چند تا جمله خواندند که هنوز یادم است جگر من را کباب کرد. من بلد نیستم نوحه بخوانم، اما امشب؛ مرجعیت به کنار! اجتهاد به کنار! فقاهت به کنار! عرفان بکنار! اخلاق به کنار! امشب می خواهم نوحه بخوانم.. سه تا جمله می خوانم زبان حال علی(ع) است. خواننده علی، خواننده پدر، برای کی؟ این پدر روضه بخواند برای پسر یعنی امام زمان(ص). آقاتشریف بیاورید آقا تشریف بیاورید، در آستانه مجلس ما. می خواهم برایت نوحه بخوانم زبان حال علی(ع) است، رو می کند به زهرا(س).
وسط کوچه تو را می زدند
کاش به جای تو مرا می زدند
چرا شده گوشه چشمت کبود
به من بگو مگر علی مرده بود
وای منو وای منو وای من
میخ در و سینه زهرای من
5⃣مرجع تقلید هم که باشی اگر خادم درگاه اهل بیت نباشی و با ولایت پیوند نخورده باشی، علم و عرفان و فقاهت و اجتهاد به کار نمی آید. این را «عالم عامل ربانی» آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی به ما آموخت. کسی که کرسی درس سطح عالی فقه و اصول داشت و کارکشته اخلاق و عرفان بود. او که کرسی درسش گرچه برایش مهم بود، اما بر منصب نوحه خوانی و جلسات روضه خوانی تأکید می کرد.
آقامجتبی رفت و اسرار بسیاری را که در سینه خود داشت باخود برد! شرح خطبه متقین، مباحث تربیت، سلوک عاشورایی وخاطرات و آموخته های بسیاری از حضرت امام همگی با او رفت.
این است که نبودعالم راهیچ چیزجبران نمی کند!
#مهدی_عامری
٢۶دی٩١