🍃مولای حکیم بعضی‌ها هستند که وقتی با من دوست می‌شوند دوست دارم هر چه زودتر رشتۀ دوستی‌شان را پاره کنند و از من جدا شوند. چه کار کنم؟ خوشم نمی‌آید از آنها. با بعضی‌ها دوست می‌شوم با ذوق و شوق. دیر و زودش بماند؛ ولی پشیمان می‌شوم از دوستی با آنها. دنبال بهانه می‌گردم برای پاره کردن رشتۀ دوستی‌مان. چه کار کنم؟ خوشم نمی‌آید از آنها. بعضی‌ها با زبان حال یا قالشان التماس می‌کنند که با ما دوست شو. التماس‌هایشان دلم را نرم نمی‌کند. چه کار کنم؟ خوشم نمی‌آید از آنها. از بعضی‌ها که می‌خواهم جدا شوم، اشکشان در می‌آید، دلشان می‌شکند و با صدایی که غم از آن می‌بارد، ضجّه می‌زنند ولی دلم برایشان نمی‌سوزد. چه کار کنم؟ خوشم نمی‌آید از آنها. آقا! نکند تو هم مثل من هستی و دوست نداری با من دوست شوی، چون که خوشت نمی‌آید از من و التماس‌هایم دلت را نرم نمی‌کند، چون که خوشت نمی‌آید از من و ضجّه‌هایم را که می‌شنوی، دلت نمی‌سوزد برایم چون که خوشت نمی‌آید از من! نه، باور نمی‌کنم، تو مثل من نیستی. حتماً دلت می‌سوزد برایم و دوست داری با من دوست شوی. دلم می‌گوید می‌خواهی دوست شدن با من را گرو نگهداری تا انگیزۀ خوب شدن را از دست ندهم حتماً فهمیده‌ای که اگر خیالم راحت شود که تو را دارم درد خوب شدن از وجودم بیرون می‌رود. باشد باز هم صبر می‌کنم. می‌رسد روزی که تو خواهی گفت با من می‌خواهی دوست شوی. من به حکمت کارهای تو ایمان دارم. شبت بخیر مولای حکیم! 📒@sahifeh_Et