بسم الله الرحمن الرحیم شبیه هاجرِ دنبالِ آب باگریه دوید در دل صحرا رباب باگریه برای مادر اصغر در آسمان آن روز نشست، روضه گرفت، آفتاب باگریه به یاد گریه‌ی طفل رباب، ساقی شد... کنار علقمه از غصّه آب باگریه شبیه عاشق دلتنگ، تیر از چلّه دوید سمت علی باشتاب، باگریه به‌گریه گفت: که سیراب شد علی‌اصغر؟ حسین داد به‌زینب جواب؛ باگریه... حسین گفت: علی‌جان خدانگهدارت! رباب گفت: عزیزم بخواب...، باگریه برای داغ دل مادر علی‌اصغر دل زمین و زمان شد کباب باگریه به روی حنجر او فتح باب شد با تیر اگر چه بسته شد آخر کتاب با گریه دلی که سوخت به یاد گلوی نازک او به روسیاهی خود زد نقاب باگریه گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @sajad_ravanmard