🌷
#شهید_عباس_بابایی🌷
1️⃣ ۱. در دوران کودکی نیمههای شب مخفیانه مدرسه را آب و جارو میکرد تا سرایدار پیر مدرسه که کمردرد و کسالت داشت و هیچ جا و مکانی برای زندگی نداشت را بیرون نکنند.
2️⃣ وقتى براى نماز صبح بر مىخاست از خدا مىخواست خدايا دستت را بر روى سرم بگذار و تا فردا صبح برندار و وقتى ازش مىپرسيدند: براى چه اين را مىگويى؟ مىگفت: اگر دست خدا بالاى سرمان باشد، شيطان هرگز نمىتواند ما را فريب دهد.
3️⃣ برای آموزش خلبانی به آمریکا اعزام شد و در اوج محیط فاسد و شیطانی آمریکا، پاک و خدایی ماند و گوهر عفت، پاکدامنی و نجابتش را حفظ کرد و همه حتی ژنرال آمریکایی را مجذوب خود ساخت.
4️⃣ از تشويق، شهرت و مقام سخت گريزان بود و اگر كسى او را میدید نمىشناخت؛ اصلاً متوجه مقام خلبانی و تيمساریش نمىشد. بسيار ساده مىگشت و خود را همانند سربازان ساده میدانست.
5️⃣ امیر و فرمانده بود ولی شخصاً با پای پیاده برای بازدید به جبههها میرفت و نزدیکای صبح بر میگشت؛ برای این کار حتی از هلیکوپتر استفاده نمیکرد و میگفت: پرواز اینها برای بیت المال هزینه دارد.
6️⃣ یه روز اومد و گفت: باید خونمون رو عوض کنیم، میخوام خونمونو بدم به یکی از پرسنلهای نیرو هوایی؛ با ۸ تا بچه توی یه خونه دو اتاقه زندگی میکنند، این خونه برای ما بزرگه؛ میدیم به اونا، خودمون میریم اونجا.
۱۵ مردادماه سالگرد شهادتش گرامیباد.
شادی روحش
#صلوات