🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : ولی به زور چند تا قاشق نصفه و نیمه گذاشتم تو دهنم و وقتی سرمو بلند کردم دیدم امیرحسین داره نگام میکنه با اشاره بهم گفت : غذاتو بخور لبخندی زدمو به زور ی قاشق دیگه هم خوردم ولی دیگه بیشتر ازون نتونستم و بلند شدمو کولرو زیاد کردم رفتم آشپزخونه و فورا پنجره ی اونجا رو هم باز کردم و نفس عمیق کشیدم یکم که حالم بهتر شد ایستادم به ظرف شستن و بعدش هم که با عمه و هما ظرفا رو جابه جا کردیم ، مجبورا نشستیم تو پذیرایی به حرف زدن همه مشغول صحبت بودن که عمو محمد گفت : مریم جان - بله عمو - دقت که کردم دیدم تازگیا برای زینب و امیر علی مامان و بابا شدید ... مبارکه این خیلی خوبه که به این عنوان قبولتون کردند - ممنون عمو ... راستش خیلی وقته که تو خونه مامان و بابا صدامون می‌زنند ، روشون نمیشد جلوی کسی بگن ول خدا رو شکر اونقدر براشون عادی شده و دیگه به این عنوان قبولمون کردن که تازگیا میبینم پیش دیگرانم میگن - عمو : خدا رو شکر ... امیرمحمد چرا نمیگه ؟ - نمیدونم ؛ ازش نپرسیدیم اما امیر حسین میگه بزاریم راحت باشه و اجبارش نکنیم و دیگه ادامه ندادم که تو جلسات روانشناسی و کار درمانییش تازه متوجه شدیم ، اضطراب و ترس شدید از دست دادن داره و طبق گفته روانشناسش به احتمال خیلی زیاد به خاطر اینکه یک بار از دست دادن پدرو و مخصوصا مادرشو تجربه کرده و به شدت از نظر روانی ضربه خورده و می‌ترسه از به کار بردن این کلمات - مشکلی تو زندگیت نداری عمو جون ، سختت نشده ؟ - امیرحسین اصلا اجازه نمیده من بفهمم سختی ینی چی خیالتون راحت باشه همه چیز عالیه ، خیلی مهربونه و هوامو داره لبخندی زدو گفت : خدا رو شکر ... خدا برای هم حفظتون کنه - ممنونم یکم بعد امیرحسین خستگی رو بهونه کردو همگی برگشتیم خونه با ورودمون بچه ها ریختن سر ساکش و نشست و ساکو باز کرد بعد از اینکه لباسو و کفش بچه ها رو داد و ی ست ورزشی سفید و لیمویی با کلاه و کفش در آورد - اینم مال مریم بانوی من - دستت درد نکنه من که گفتم نمیخواد زحمت بکشی - خیالت تخت زحمتی نبوده ، با خودم ست گرفتم مخصوص دومون ، پاشو برو بپوش ببینم تو تنت چطوره بازش که کردم خنده رو لبم خشک شد - فکر کنم این مال من نیست ، خیلی بزرگه - دقیقا مال خودته - با اینا من بدوئم که سریع کله پا شدم رفته - تنت کن ، اندازه میزنم میدم خیاط شلوار و آستینشو کوتاه کنه - وااااا ... چرا اصلا این سایز خریدی که کوتاه کنی - عزیزم سایز خودت اگه میگرفتم جذب بدنت بود ، گشاد گرفتم که میریم میدوییم بدنت مشخص نباشه ، تنت کن بیا والا از گشاد گذشته این ، توش غرق میشم خندیدو بلند شد و همونجا رو بلوزم تنم کرد ، شلوارم پوشیدم و دستامو که دو وجب آستیناش آویزون بود گرفتم بالا و شلوارشم تا نزده آویزون بود بچه ها تا چشمشون بهم افتاد با دیدنم غش غش خندیدن 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110