🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ :
#میم_فࢪاهانے
#قسمت555
ولی به زور چند تا قاشق نصفه و نیمه گذاشتم تو دهنم و وقتی سرمو بلند کردم دیدم امیرحسین داره نگام میکنه
با اشاره بهم گفت : غذاتو بخور
لبخندی زدمو به زور ی قاشق دیگه هم خوردم ولی دیگه بیشتر ازون نتونستم و بلند شدمو کولرو زیاد کردم
رفتم آشپزخونه و فورا پنجره ی اونجا رو هم باز کردم و نفس عمیق کشیدم
یکم که حالم بهتر شد ایستادم به ظرف شستن و بعدش هم که با عمه و هما ظرفا رو جابه جا کردیم ، مجبورا نشستیم تو پذیرایی به حرف زدن
همه مشغول صحبت بودن که عمو محمد گفت : مریم جان
- بله عمو
- دقت که کردم دیدم تازگیا برای زینب و امیر علی مامان و بابا شدید ... مبارکه
این خیلی خوبه که به این عنوان قبولتون کردند
- ممنون عمو ... راستش خیلی وقته که تو خونه مامان و بابا صدامون میزنند ، روشون نمیشد جلوی کسی بگن ول خدا رو شکر اونقدر براشون عادی شده و دیگه به این عنوان قبولمون کردن که تازگیا میبینم پیش دیگرانم میگن
- عمو : خدا رو شکر ... امیرمحمد چرا نمیگه ؟
- نمیدونم ؛ ازش نپرسیدیم
اما امیر حسین میگه بزاریم راحت باشه و اجبارش نکنیم
و دیگه ادامه ندادم که تو جلسات روانشناسی و کار درمانییش تازه متوجه شدیم ، اضطراب و ترس شدید از دست دادن داره و طبق گفته روانشناسش به احتمال خیلی زیاد به خاطر اینکه یک بار از دست دادن پدرو و مخصوصا مادرشو تجربه کرده و به شدت از نظر روانی ضربه خورده و میترسه از به کار بردن این کلمات
- مشکلی تو زندگیت نداری عمو جون ، سختت نشده ؟
- امیرحسین اصلا اجازه نمیده من بفهمم سختی ینی چی
خیالتون راحت باشه همه چیز عالیه ، خیلی مهربونه و هوامو داره
لبخندی زدو گفت : خدا رو شکر ... خدا برای هم حفظتون کنه
- ممنونم
یکم بعد امیرحسین خستگی رو بهونه کردو همگی برگشتیم خونه
با ورودمون بچه ها ریختن سر ساکش و نشست و ساکو باز کرد
بعد از اینکه لباسو و کفش بچه ها رو داد و ی ست ورزشی سفید و لیمویی با کلاه و کفش در آورد
- اینم مال مریم بانوی من
- دستت درد نکنه من که گفتم نمیخواد زحمت بکشی
- خیالت تخت زحمتی نبوده ، با خودم ست گرفتم مخصوص دومون ، پاشو برو بپوش ببینم تو تنت چطوره
بازش که کردم خنده رو لبم خشک شد
- فکر کنم این مال من نیست ، خیلی بزرگه
- دقیقا مال خودته
- با اینا من بدوئم که سریع کله پا شدم رفته
- تنت کن ، اندازه میزنم میدم خیاط شلوار و آستینشو کوتاه کنه
- وااااا ... چرا اصلا این سایز خریدی که کوتاه کنی
- عزیزم سایز خودت اگه میگرفتم جذب بدنت بود ، گشاد گرفتم که میریم میدوییم بدنت مشخص نباشه
، تنت کن بیا
والا از گشاد گذشته این ، توش غرق میشم
خندیدو بلند شد و همونجا رو بلوزم تنم کرد ، شلوارم پوشیدم و دستامو که دو وجب آستیناش آویزون بود گرفتم بالا و شلوارشم تا نزده آویزون بود
بچه ها تا چشمشون بهم افتاد با دیدنم غش غش خندیدن
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥
@salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110