🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• "تکیه‌گاهِ حلما" با لبخند استارت زدم. _توپ توپ؛ خانمم کنارمه‌ها! می‌خوای بد باشم؟ ابرو بالا انداخت و صاف نشست. _نمیدونم شاید! خندهٔ کوتاهی کردم که گونه‌ام سوخت. _آخ! با حرص، تلنگری به گونه‌ام زد و برایم خط و نشان کشید. _صد دفعه نگفتم این ریختی نخند؟ یه بار دیگه این شکلی بخندی‌ها... لپم را با دستم ماساژ دادم. _یه بار دیگه بخندم...چی؟ بگو بقیه‌ش رو. این سری گاز می‌گیری؟ لبش را غنچه کرد و شیطون من را نگاه. _نوچ؛ با سوییچ رو ماشین خوشگلت خط می‌ندازم. فرمان را چرخاندم. ناباور گفتم: _نه، دعوا شخصی‌ِ! چرا پای این زبون بسته رو وسط میکشی. دست به سینه شد و پیروزمندانه گفت: _دیگه دیگه! حالا خود دانی... با لب بسته خندیدم. _اینطوری خوبه؟ متفکر به صورتم زل زد. _هوم، بدک نیس. ولی بهتر می‌تونه بشه. چه معنی میده تو که پسری چال گونه داشته باشی؟ سرش را جلو آورد و یواشکی در گوشم پچ زد. _خدا باید فرشته‌هاش رو بازنشست کنه، سن و سال‌دار شدن اشتباه کار می‌کنن. آخه پسر رو چه به چال گونه داشتن؟ همچین فره مژه‌هاش انگار چه خبره! از من فاصله گرفت و با حرص مژه‌اش را گرفت. _اونوقت مژهٔ من! انگار اتو کشیدنش که انقد صافه... بلند زدم زیر خنده‌. قهقهه می‌زدم و بدنهٔ ماشین انعکاسش می‌داد. •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻