با سلام و احترام سال 94 در یکی از مدارس متوسطه دوره دوم شهرستان به عنوان مربی طرح امین 😇 بودم دانش اموزان خیلی شلوغی داشت😳 مخصوصا کلاس دوم تجربی شون 🤯 که نگو 😊. همه کلاس های مدرسه رو یک سری زده بودم جز این کلاس شلوغ😅 برخی اوقات تو زنگ تفریح ی خط و نشانی هم می کشیدند که حاج اقا ی سمتی هم طرف کلاس ما بیا🤪 . دیگه با خودم حدیث نفس کردم که باید ی سر حتما کلاس دوم تجربی هم برم با توکل بر خدا 😊 با مدیر مدرسه صحبت کردم و گفتم اقا اگر اجازه بدید هر زمان فرصت شد ی سر برم کلاس دوم تجربی🙃. بنده خدا مدیر محترم تا اسم کلاس رو بردم گفتن اگه بشه اون کلاس نرید چون خیلی شلوغ میکنن و نگرانم یک زمان بی احترامی بشه و خوبیت نداشته باشه و ما خجالت زده شما بشیم 😓. عرض کردم شما اجازه بدید درست میشه ان شاء الله✋🤚. بلاخره بعد از اصرار زیاد تونستم جواز ✅ ورود به عرصه بین المللی کلاس دو تجربی رو بدست بیارم 👏👏. همین که وارد کلاس شدم واقعیتش یکم هم استرس داشتم 😧 که نکنه تصمیم دسته جمعی گرفته باشن تا شلوغ کنن و کلا کلاس بریزه بهم و بد بشه 🙄. وارد کلاس که شدم دقیقا همین👌 خوب حدس زده بودم همه قبل از ورود من هماهنگ کرده بودن که تا می تونن شلوغ کنن🤪🤪 من هم بدون اینکه بخوام به روم بیارم با کمال خونسردی روی تابلو یک فرمول نوشتم ... ... ... 10 20 15 15 15 بعدش برای همه اعداد مخرج 1 قرار دادم . بعد یک تراول نو پنجاه هزار تومنی رو گذاشتم روی میز 💶 و گفتم هر کی بتونه جواب جای خالی این سوالی رو که روی تابلو مینویسم رو بگه این پنجاه هزار تومنی رو همون لحظه برداره به عنوان جایزه . بچه ها رو بگو 🤩. منو بگو 😎. یعنی یکدفعه چنان ساکت شدند که نگو 😶. تازه ی قانون 👌هم برای جواب دادن تعیین کردم که هر شخصی فقط یک بار میتونه بگه و اگر در اون یک دفعه هم اشتباه گفت کلا حذف میشه . کلاس چنان ساکت و اروم شده بود که نگو صدای نفس کشیدن بچه ها هم نمی اومد. یک لحظه مدیر مدرسه در کلاس رو باز کردن و دیدن ما هم هستیم و عذر خواهی کردن چون کلاس خیلی ساکت بود💪😉 فکر کرده بودند من کلاس رو تعطیل کردم و با بچه ها رفتیم حیات مدرسه . کل کلاس درگیر حل فرمول بودن🖊📖 یعنی من تو عمرم کلاس به این ساکتی و باحالی ندیده بودم . 😉 بعضی وقت ها آتیش قضیه رو بیشترش می کردم و میگفتم همتون جواب این سوال رو بلدید ولی در عین حال الان بلد نیستید تازه مهد کودکی ها میتونن جواب این سوال رو بدن🙃. بلاخره بعد از نیم ساعت از کلاس و کلی کلنجار با سوال هیچ شخصی نتونست جواب سوال رو بده منم مقتدرانه پنجاه هزاری رو 💶 برداشتم گذاشتم جیب مبارک 😆🤣. بعد گفتم بچه ها جواب سه تا جای خالی سوال این هستش که همتون هم از بچگی بلدید هزار و شصت و شونزده😳😄 شعرش رو همه بلدید ده / بیست / سه پونزده/ هزار و شصت و شونزده 😳🤓. کلاس یکدفعه زد زیر خنده و یکی از بچه ها بلند شد سر پا و گفت: اقا خداییش خیلی با حالید .🙏 کلی با هم دوست شدیم و یکی از بهترین کلاس هایی بود که در طرح امین داشتم تازه همه ساکت بودند تا ببینند چی میخوام براشون بگم . جالبه از این سوال اینقده لذت برده بودن که اگه نفری پنجاه هزار تقسیم می کردم اینقدر کیف نمی کردن 🤩😉 . منم از باقی مانده کلاس بهترین استفاده رو بردم و گفتم از امام علی علیه السلام پرسیدند چه شد که به این مقام رسیدید ؟ بعد جواب حضرت را با خط خوش روی تابلو نوشتم حضرت فرمود : ( کنت بوابا لقلبی) 👌💝 یعنی نگهبان خوبی برای قلبم بودم .💚 بچه ها امام علی علیه السلام خیلی ساده می فرمایند میخوای به درجات بالای بندگی خدا برسی مواظب قلبت باش هر کسی را به قلبت راه نده . قلب حرم خداست 💖 پس غیر خدا در آن راه ندارد ...... خلاصه تو همین گفتگو ها بودیم که صدای زنگ تفریح به گوشمون رسید ولی بچه ها اجازه ندادن زنگ تفریح بریم بیرون چون تازه صحبت هامون گل انداخته بود ..... 🤗 خاطره کلاسداری حجت‌الاسلام مسعود معصومی 🌷 ❇️ کانال حجت الاسلام محمد هادی صالح پرور @salehparvar 💢 عضو شوید 👆💢