🔸
#گلچینی_از_فقه_آیتاللهالعظمیخامنهای
(71)
تارةً اخری: حقّ در مقابل باطل در نسبتِ به جریان کلّی آفرینش است؛ یعنی ذات مقدّس پروردگار آفرینش را با یک ساختی، با یک نظمی، با یک هندسۀ معیّنی بوجود آورده است.
این هندسۀ معیّن مثل یک جریانی است، یک فرایندی است که از اوّل عالم شروع شده است تا آخر عالم هم همانطور ادامه پیدا خواهد کرد و یک سرِ مو از آنچه که ساخت الهی است تخلّف و تخطّی هم نخواهد شد.
سنن الهی داخل در این مجموعه هستند؛ یعنی این نظم الهی، یعنی مجموع سنن و قوانین و نوامیس الهی. که اینها تخلّف ناپذیرند: «و لنتَجِد لسنّة الله تبدیلا». که غلبۀ کلمۀ حق بر کلمۀ باطل از این قبیل است، غلبۀ پیروان حق بر پیروان باطل از این قبیل است، غلبۀ خیر بر شرّ در نهایت از این قبیل است. اینها سنن الهی است، ساخت الهی است. خدای متعال عالم را با این ساخت، با این هندسه آفریده است و بدون تردید اینطوری خواهد شد؛ چه در برهههای مختلف از زمان، چه در نهایتِ زمان، که به طور مطلق اینطور خواهد شد.
مقابل این، باطل است. باطل چیست؟ باطل آن نظم فراهمآوردۀ شیطانی است که بنا دارد در این نظم الهی اختلال ایجاد کند! چون شیطان گفت: فبعزّتک لاُغویَنَّهم أجمعین، این راهی که تو در مقابل بشر ترسیمکردی و خلقت را و آفرینش را بر اساس آن قراردادی، من نمیگذارم این راه پیموده بشود، قطعش میکنم! خدای متعال هم فرمود: نمیتوانی. آن راه، راه شیطان است. شیطان تلاش خودش را میکند. این راهِ شیطانی است. همۀ روشها و نظمهای باطلی که بر خلاف آن سنن الهی است مثل غلبۀ باطل در مواردی گوناگون، این، مظهر باطل است، باطل، به این معناست.
تارةً ثالثة: حقّ، ناظر به ارزشها و قِیَمی است که خدای متعال مقرّر کرده است که انسانی در زندگیش با اراده و با تلاش خود و با کار خود به یک سرمنزلی میرسد، سعی کند آن قِیَم و آن ارزشها را در خودش بوجود بیاورد. آن قِیم، قِیم الهی، حق است؛ مثل صدق، مثل شجاعت، مثل ایمان، مثل جهاد، مثل وفا، بقیۀ صفات و خلقیاتی که وجود دارد، اینها قِیَم الهی است.
مقابل این، باطل است که همان جنود شیطان باشند که در جنود عقل و جنود جهل، در روایت معروف کافی وجود دارد. حق در اینجا به معنای ثبات و بقاء و دوام و تحقّق است، به اعتبار اینکه این ارزشها منطبق است با ساخت کلّی خلقت، متناسب با آن بنای کلّی خلقت است؛ لذا انسان اگر خودش را به آن ارزشها برساند، در جریان صحیح خلقت قرار خواهد گرفت. باطل یعنی آن چیزهای مقابل، آنهایی که زائل میشود، نابود میشود، به آتش قهرِ الهی خواهد سوخت. باطل به این معناست.
تارةً رابعة- که این آخری است- حقّ و باطل در احکام و مجعولات و مقرّراتی است که بر اساس این ارزشها و بر اساس آن ساخت کلّیِ آفرینش از طرف شرع مقدّس برای تکلیف بندگان معیّن میشود . حق آن چیزی است که منطبق است با همان ارزشها، شارع مقدّس اینها را معیّن کرده؛ بکن و نکن. باطل نقطۀ مقابلش است، نکردنِ شایستهها و انجامدادن ناشایستهها.
گاهی حق و باطلِ به این معناست. در همۀ این مراحل چهارگانه وقتی نگاه میکنید، حق را میبینید که یک حقیقتی تحتش است، یک معنایی، یک مضمونی، یک فایدهای، و به خاطر همان، ثبات و ماندگاری و اصالت در آن بر خلاف باطل است.
در همۀ این موارد چهارگانه باطل در واقعْ پوچ است، در واقعْ نبود است، در واقعْ پندار و ظاهر است به چشم میآید امّا در باطن چیزی نیست لذا ماندنی هم نیست.
آیۀ شریفۀ سورۀ رعد «کذلک یضرب الله الحق و الباطل»، به نظر من آیۀ پرمعنایی است که معنای حق و معنای باطل را در همۀ این زمینهها را روشن میکند: «أنزَل من السماء ماءً فسالَت أودیةٌ بقَدَرِها فاحتَمَل السّیلُ زبداً رابیاً و ممّا یوقِدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ أو متاعٍ زبدٌ مثلُه»، تشبیه میکند آبی را که از آسمان میآید، رودخانهها از این آب به قدر ظرفیّتشان پر میشوند. بعد روی آب - که حقیقت، این آب است، واقعیت همین آبی است که از آسمان آمده - که نگاه میکنید، کف مشاهده میکنید! فاحتمل السیل زبداً رابیاً.
عین همین قضیه در جای دیگر هم هست: «و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أو متاعٍ زبدٌ مثله، طلا و نقره را وقتی در کوره میجوشانند و ذوب میکنند، حقیقت، طلاست؛ حقیقت، نقره است امّا روی آن را میبینید کف است! کذلک یَضرب الله الحق و الباطل. خدا حق و باطل را اینطور بیان میکند. آن آب، حق است. آن کفِ روی آب که در واقع هیچ چیزی نیست- در حالی که دیده میشود- آن، باطل است. آن طلا و نقرهای که در کوره است و شما ذوب کردید، آن حق است، و حقیقت، طلاست. آنچه که واقعیت دارد و آنچه که حقیقت دارد، آن طلاست، آن نقره است، آن فلزِّ قیمتی است، یا آن مس است، آنچه که روی آن دیده میشود آن باطل است؛ کفی است، هیچ چیزی نیست در واقع، اصلاً به حساب نمیآید، چیزی نیست در واقع، در حالی که یک چیزی شما میبینید! این، درست معنای حق و باطل را در همۀ این چهار مرحلهای که عرض کردیم، مشخّص میکند.
در این نکته را اگر مداقّه کنید، یک حرف حقیقی است، یک حرفِ منطقی است. هر چه به آیات قرآن در مورد حق و باطل بیشتر مراجعه کنید و تأمّل کنید، این معنا بیشتر در ذهن راسخ میشود و جا میگیرد. این یک حرف خطابی و منبری نیست.
•┈••✾••┈•
🔆اجتهاد روشمند
🔆
@salmanraoofi