🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت هفتاد و چهارم
قسمت قبل:
https://eitaa.com/salonemotalee/543
فصل هفتم
قسم به سمّ اسبان (۲)
دم غروب بود که به مهران رسیدیم
شهر خالی از سکنه بود
درست مثل سرپلذهاب اما سر پاتر
دردشت مهران، روبهروی رودخانه کنجانچم چادر زدیم کمکم عده دیگری به ما پیوستند
تعدادمان به ۴۵ نفر رسید
علیآقا همان شب، بعد از نماز مغرب و عشا ما را با وضعیت کلی منطقه مهران توجیه کرد:
"باید کار شناسایی را در سر تا سر جبهه مهران در قالب سه تیم ۱۵ نفره شروع کنیم
عراقی ها بعد از تجربه شکست در عملیاتهای قبلی سرتاسر جبهه را به هم دوخته اند
شاید فاصلهها و شیارهای محدودی به دلیل تنگناهای جغرافیایی همچنان خانی مانده باشد
ما باید آن را به عنوان راهکار انتخاب کنیم
قرارگاه از ما راهکار خوب خواسته است
عراقیها در محور چپ در آن سوی رودخانه کنجانچم مستقرند
لذا ما باید در گام اول برای شناسایی محور چپ از رودخانه عبور کنیم"
در پایان مسئولان اطلاعات را در قالب سه دسته معرفی کرد
شب اول با توضیحات کلی علی آقا آغاز شد
او در ظاهر از بسیاری از نیروهایش کم سن و سالتر نشان میداد
این تا حدی برای بسیاری از نیروهای قدیمی سنگین بود
آموزشهای مرتبط با اطلاعات و مورد نیاز آغاز شد، مثل:
نقشه خوانی و کار با قطب نما در شب و روز
شیوههای استتار اختفاء
نحوه عبور و برگشت از میدان مین
خنثی کردن انواع مین
صحبت با هم تیمیها در حین شناسایی با استفاده از علائم و نشانهها
کاربرد صدای حیوانات
علامتگذاری راهکار
پاک کردن آثار شناسایی
عکاسی و دوربین کشی
نشستن در کمین و انجام ضدکمین
مواقع اسیر گرفتن از دشمن در شناسایی
نحوه گزارش نویسی به مافوق
خوردن گیاهان در صورت نیاز و ...
میگفت:"کلید اطلاعات عملیات، شجاعت و هوش است
شجاعت بدون سرمایه ایمان هم فایده ندارد
ایمان هم با معرفت به خدا و ولایت ائمه اطهار حاصل میشود
بلدچی که اهل نماز اول وقت نیست، در شناسایی به مقصد نمیرسد
اگر هم برسد بیپشتوانه جنگیده است
زبان علی ساده بود و بیتکلف و دلنشین
از دل برآمده همراه با لهجه همدانی
گاه با کلمات غلط اما با شور و نشاطی که جمع را مسحور خود میکرد
آموزش پشت آموزش، و دعا و نماز پشت سر هم
بعد از مدتی ۳ تیم جدا شدند
دو ماه همدیگر را ندیدیم
من در تیم محور چپ به سرگروهی عیسی امینی سازماندهی شدم
باید شناسایی را از پاسگاه زالوآب شروع میکردیم و تا منتها الیه سمت چپ یعنی پاسگاه دراجی ادامه میدادیم
شناساییها شروع شد
تیم ما خود به سه گروه پنج نفره تقسیم میشد
شب اول از تپهای که تحویل سپاه ایلام بود سرازیر شدیم و به سمت رودخانه کنجانچم رفتیم
در رودخانه و به موازات آن یکسره کانال بود
کانالی عمیق و پر از سنگر
ظاهر امر نشان میداد، این کانال خط مقدم عراقیها قبل از عقبنشینی مهران بوده است
چیزی که آن شب توجهم را جلب کرد عروسک بچهها در سنگرهای عراقی بود که نشان میداد بعد از غارت اموال مردم در مهران، بخشی از آنها را برای تفنن به سنگرهایشان برده بودند
چنان به رگ غیرتم برخورد که خواستم از کانال بیرون بروم و به رودخانه و آن سو تر بزنم که امینی گفت:
"برای امشب کافیست. برمیگردیم."
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد؛
https://eitaa.com/salonemotalee/580