🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت هفتاد و هفتم
قسمت قبل:
https://eitaa.com/salonemotalee/588
فصل هفتم
قسم به سمّ اسبان (۵)
دانسته یا ندانسته متمایل به راست شد
جاییکه فاصله سنگرها با هم بیشتر بود و امکان عبور برای ما فراهمتر
از وسط دو سنگر عراقی عبور کردیم
عراقیها اکثراً خواب بودند
از پشت، نور فانوس داخل سنگرهایشان پیدا بود
از خط اول دور شدیم
داخل یک علفزار بلند ماندیم
تا صبح سه چهار ساعت مانده بود
آنجا خواب از کلهمان میپرید
اگر هم چرتی سراغمان میآمد پشه کورهها امانمان را بریده بودند و نمیگذاشتند بخوابیم
نزدیک صبح تیمم کردیم و نماز را نشسته لای علفها خواندیم
آفتاب که زد هاج و واج شدیم
باورکردنی نبود
تمام سنگرهایی که شب گذشته خاموش و بی صدا دیده بودیم، حالا از ازدحام عراقیها پر بودند
چشمم به هر طرف که میچرخید، چند عراقی میدید
از همانجا ارتفاعات کله قندی تا زالوآب به خوبی پیدا بود
عراقیها هم بیخیال و دور از چشم نامحرم داشتند والیبال بازی میکردند
هم هیجانزده شدیم و هم درمانده که اینجا چه کار خواهیم کرد
جمشید گفت: "شما لای علفها پنهان بمانید. من میروم و برمیگردم
از لای علفها به حالت سینهخیز چند متر دور شد و برگشت
گفت: "بمانید!"
دوباره به سمت راست رفت
این بار از چشم ما کاملاً پنهان شد
داشتیم نگران میشدیم که کمکم صدای خشخش آمدن او از لای علفها بلند شد
گفت: "پشت سر من سینه خیز بیاید"
نپرسیدیم "کجا؟"
تمام دست و زانو و آرنجمان زخمی بود
صدا از کسی در نمیآمد
فقط خشخش علفها بود که به جای هر سه نفرمان حرف میزد
جمشید آنقدر رفت که یکباره کله پا شد و افتاد
انگار میان یک چاه
با عجله نزدیک شدم
کف یک رودخانه خشک نشسته بود
من و صفری هم پریدیم کف رودخانه
آنجا آنقدر مناسب بود که چشم هیچ عراقیای از هیچ سنگری به ما نمیافتاد
قد راست کردم و پشت سر جمشید به راه افتادیم
هر چه جلوتر میرفتیم جسارتمان بیشتر میشد
جلوتر که رفتیم علایمی از حضور عراقیها دیدیم
سیم خاردارهای حلقوی و مینهایی که کانال را شکل جنگی داده بود
جلوتر از آنجا در سینه کانال سنگرهای عراقی که تیربار گرینوف داخل آن تعبیه شده بود بیهیچ نگهبانی در طول روز
تا شب نرسیده باید از همان جا برمیگشتیم
تقریباً یک کیلومتر در کف بستر خشک رودخانه به سمت خط دوم حرکت کرده بودیم که صدای ماشینهای عراقی از دور آمد
دزدکی سرمان را از لب کانال بالا آوردیم
پلها، جادهها و تعداد زیادی ماشین جلوی چشممان آمد
ماشین هایی که با خیال راحت به سمت پاسگاه دراجی و خط مقدم میرفتند
همان جا نشستم
شکل کانال و مشخصات آن و وضعیت جاده را روی کاغذ آوردم...
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد؛
https://eitaa.com/salonemotalee/597