🍃مولای غریبم شنیده‌ام در مناجات‌هایت، برای ما خیلی دعا می‌کنی. تو به خدا التماس می‌کنی تا ما را به خاطر محبّتی که به تو داریم ببخشد. شنیده‌ام برای ما اشک می‌ریزی در مناجات‌هایت. سجاده‌ات خیس می‌شود از باران گریه‌هایت. بمیرم برای تو که این قدر غریبی! آقا! می‌شود التماس کنم شبی که خواستی مرا به بزم مناجاتی خویش دعوت کنی پیش من برای ما به خدا التماس نکنی؟! شرمِ شنیدن التماس‌هایی که برای ماست و خجالتِ دیدن اشک‌هایی که به خاطر ما روی سجاده‌ات می‌چکد چیزی از من باقی نمی‌گذارد. من می‌خواهم یک بار هم که شده مناجات تو با خدا را ببینم تا میلی برای نفس کشیدن و انگیزه‌ای برای ادامۀ زندگی پیدا کنم. آن التماس‌ها مگر می‌گذارد نفسی به سینه رفت و آمد کند؟ و مگر صدای گریۀ تو وقتی دلیلش گناه ما باشد انگیزه‌ای برای ادامۀ زندگی باقی می‌گذارد؟ من می‌خواهم مناجات تو با خدا را تماشا کنم که عشق‌بازی‌های تو را ببینم. وقتی که به بزم مناجاتت آمدم، برای خدا ناز کن. من دوست دارم نازکردن‌هایت را ببینم و جان بگیرم. قصدم تعیین تکلیف برای تو نیست ولی التماس می‌کنم التماس‌ها و اشک‌هایت را بگذار برای وقت دیگری. شبت بخیر مولای غریبم! در شویم 👇 @javad_alaemeh