🌷زندگی نامه روحانی شهيد حجتالاسلام ابوالقاسم بزّاز🌷
🌺شهید ابوالقاسم بزاز يك چريك طلبه ويك طلبه چريك بود و اولين
#طلبه اي بود كه در شهرش پاپوش
#كتاني را براي مبارزه بپاكرد و چون دشمن را گستاخ ديد، پوتين بر پا كرد ولباس رزم بر تن و تا خط شهادت پيش رفت .
#شهيدابوالقاسم بزاز در سال 1331 در شهرستان
#بابل چشم به جهان گشود .
او در زندگي كودكانه اش هميشه علاقه به
#مذهب داشت . بنابه گفته هاي مادرش در تمام دوران كودكيش هيچ وقت از
#نماز و روزه كاهلي ننمود؛ حتي بيشتر وقتها در ماه رجب ، شعبان ، رمضان روزه دار بود.
💐او تا كلاس سوم نظري به درس خواندن مشغول بود. بعد از خواندن كلاس يازدهم تصميم گرفت طلبه شود. بدينجهت به خدمت آيت الله
#كوهستاني رفت تا ازفضائل آن مرد بزرگ بهرهمند گردد. بعد ازآن براي ادامه تحصيلات به حوزه مشهد رفت تا دروس
#طلبگي از قبيل: فقه، فلسفه، اصول را آغاز نمايد. بعد از يكسال و نيم در مشهد به دليل فعاليتهاي سياسي مورد تعقيب قرار گرفت و به قم سفركرد و در مدرسة رضويه در
#حجره اي مشغول به تدريس شد تا در آنجا بتواند بيشتر با حقايق اسلامي واستادان مجرب تري مانند: آيت الله
#مشكيني و ديگر فضلاء آشنا گردد.
🌸او در قم هم کارهایی مانند پخش اعلاميه و نشريات امام
#خميني را بر خود يك امر واجب ميدانست و هميشه در اين
#فعاليتها سهم بزرگي داشت. او در سال 1355 سفرهايي به
#پاكستان ، افغانستان و بعضي كشورهاي عربي نمود و در آنجا نيز به فعاليتهاي مذهبي ،سياسي وبعضاً نظامي مشغول شد و در هنگام بازگشت به ايران مقادير زيادي از كتابهاي امام رابا خود آورد و در
#تهران تكثير كرد تا پخش كند. هميشه سفرهايي به دور ترين نقاط و از چشم افتاده ترين روستاها ميكرد و تبليغات اسلامي مي نمود تا بتواند اسلام رابطورعملي به آنها آموزش دهد.
وی حتي در بسياري از روستاها باهمكاري اهالي روستا وبا نقش اساسي خودش به ساخت حمام و مسجد ميپرداخت.
در طي همين سالهاي خفقان واستبداد اوبا تشكيل جلسه وحضوردر
#دانشگاهها به گفتگو با دانشجويان و تبليغ اسلام و حكومت اسلامي و مبارزه فكري باجريانهاي ضد ديني مي پرداخت. در قم با
#شهرباني وگارد جاويدان درگير بود وحتي مورد شناسايي كامل قرار گرفته بود، ولي هيچ ترس و واهمه اي نداشت و به كار خودش ادامه ميداد تا بتواند مملكت را از زير يوغ
#استعمارگران شرق وغرب برهاند.
🌹شهيد ميگفت: دلم نمي خواهد در اين
#تنگناها جانم را از دست بدهم. دوست دارم چند تايي از آنها را بكشم و بعد شهيد شوم .
در محرم1357در روستاهاي اطراف بابلمشغول به
#نارنجك سازي و بمبهاي مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام، او با فضلاء ديگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بودند. در روز 22بهمن او در
#كرمانشاه به برادران كرمانشاهي درمبارزه مسلحانهكمك ميکرد. يك ماه در آنجا بسر برد و بعد ازبرگشتن از آنجا، مدتها محافظ خانه امام در قم بود. در تاريخ 12/8/1358 به
#عضويت سپاه پاسداران بابل درآمد در سپاه هم كلاسهاي
#ايدئولوژيک تشكيل داد .
🌺به گفتة برادران
#پاسدار سپاه بابل كه همكار و همگام او بودند، اودر همان لحظه ورود به ما روحيه بخشيد. ما به اوميگفتيم: برادر از اين
#مأموريتها خسته نميشوي؟ او ميگفت: چيزي كه مي خواهم به من نگوييد كلمه خسته شدن است ومن هرگزخسته نميشوم مخصوصاً دركار براي اسلام و براي رضاي خدا.
در مأموريتي كه از
#سپاه بابل به او محول به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابيان مبارزه كند. در تاريخ 1359/3/10در
#سنندج توسط بمب كارگذاشته شده درجعبه شيريني، هنگامي كه
#قرآن مي خواند، به شهادت رسید.
روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد🌹
🌸
🌺🍃
🌼🍃🌼
@sangareshohadababol