🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠الگوی همرزمان آنروزها هنوز تیپ مستقل الغدیر شکل نگرفته بود و بچه های یزد بیشتر در تیپ نجف اشرف و... مشغول فعالیت بودند. عده زیادی از بچه های روستای ما (مزرعه نو) در طول دفاع مقدس به جبهه ها اعزام شدند و روستای ما در مقطعی سومین روستای نمونه کشوری در این زمینه بود یکی از همرزمان داداشم بنام مرادی تعریف می کرد شهید حکیمی با اینکه از ما کوچکتر بود همیشه سفارش می کرد به هنگام توزیع غذا سعی کنید بچه های مزرعه نو آخرین نفراتی باشید که در صف غذا می ایستند و بقولی آبروداری کنید. شهید حکیمی به اتفاق مرحوم محمدرضا مرادی از پست نگهبانی باز می گشتند که همرزمش توصیه می کند بهتر است ادامه مسیر را سینه خیز بروند ، شهید حکیمی می گوید راه چندانی نمانده که بلافاصله مورد اصابت خمپاره شصت واقع و شهید حکیمی با اصابت ترکشی در گردن جان به جان آفرین تسلیم و مرحوم مرادی با اینکه جراحت زیادی برداشته از جمله اصابت ترکش در سر به عقب بازگشته و در ادامه مسیر بیهوش می شود و پس از چند سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری به دوست شهیدش می پیوندد از همرزمان ایشان آقایان رفیعی و شاطری اسیر ،حاج محمد رضا مرادی جانباز 70 درصد و سایرین نیز همچنان در خدمت نظام مقدس می باشند . روستای ما در طول دفاع مقدس 18 شهید و 7 آزاده و تعداد زیادی جانباز تقدیم انقلاب کرده است . درود خدا بر ایثارگران ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊