☑️ ⭐️ 🥀🕊شهید حجت اصغری 🌀به روایت: آقا محسن؛ همسفر کربلای شهید داشتيم ميرفتيم 🥺 با حجت ته اتوبوس 🚌 نشسته بوديم كلى گپ زديم خیلی باهاش شوخی می کردیم تو کربلا همیشه از ما جدا می شد تنهایی میرفت حرم برامون سوال شده بود 🧐 آخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی و تنهایی میری؟ وسط حرفاش يه دفعه گفت: من خيلى دوست دارم شهيد بشم 🤩 از دهنش پريد و گفت: من شهيد ميشمااا🦋 من و اميرحسينم بهش گفتيم: داداش! تو شيويدم نميشى چه برسه شهيد! 😉 چقدر اون شب تو اتوبوس وقتى خواب بود دستمال كاغذى كرديم تو گوشش 😜 اصلا ناراحت نمیشد ☺️ دقیقا محرم سال بعد روز تاسوعا مثل اربابش هر دو دست و سرشو فدای عمه جانمان زینب کرد و شهید شد حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود 😇 خوب خبر داشت سال دیگه شهید میشه شد علمدار حلب شهادت: تاسوعای ۹۴ نحوه شهادت: اصابت موشک 🚀 https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani