اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‌ ترکیب‌بند شهادت حضرت اُمُّ‌البنین سلام اللّه علیها‌‌ نهان می‌گوید از حیدر زبان می‌گوید از مولا زمین می‌گوید از حیدر زمان می‌گوید از مولا تمامیِ کُتب را خط‌به‌خط خواندی اگر حتماً .... به اینجا می‌رسی تاریخ‌دان می‌گوید از مولا علیٌ حُبُّهُ جُنَّة عدو او را کند تمجید ببین دشمن شبیهِ دوستان می‌گوید از مولا عصایِ دستِ احمد در غم و سختی علی بوده چه جانانه شبِ معراج جان می‌گوید از مولا زمین و آسمان مدحِ امیرالمؤمنین ‌ گفته همان شاهی که اِی‌وَاللّه بر اُمُّ‌البنین گفته چه بانویی چه اولادی عجب عشق و تولّایی‌ چه صبری و چه ایثاری عجب رفتارِ زیبایی عروسِ خانه‌یِ حق بود و رویِ شانه‌اش بیرق عروسی که به خود گفته کنیزِ بیتِ زهرایی جهادی بوده با رفتارِ خود تبیینِ دین کرده ندارد در مَرامش کِبر و خودبینی دَمی جایی کسی که در مدینه کربلایی زندگی می‌کرد پَرَش وا شد چرا که در دلِ او نیست پروایی شجاعت را شهادت را ولایت را شهامت را مدرّس می‌کند تدریس عشق و استقامت را بشیر از شیرهایِ دامنِ مادر خبر آورد پسرهایش که نَه تنها برایش یک سِپر آورد فقط بی‌بی سراغِ شاهِ دین را می‌گرفت امّا ..... پیام‌آور پیامِ مشک و دست و چشم و سر آورد به او از دستهایِ رویِ خاک و مشکِ خالی گفت وَ آن چنگی که از گوشِ گلی آویزه در آورد بشیر از بچّه‌ها می‌گفت او می‌گفت ثاراللّه اَمان از خنجری کهنه که صبرش را به سر آورد اَمان از ضربه‌هایی که پسِ سر خورده با شدّت اَمان از پایِ سر چانه‌زنی‌ها بر سرِ قیمت چه آمد بر سرِ مادر که سر از رویِ نِی اُفتاد سری بر نیزه‌ای پهلو زد وُ دُردانه هِی اُفتاد بزرگِ هر عشیره برده همراهِ خودش یک سر حرامی سنگ زد از نیزه سر نَه حکمِ رِی اُفتاد مدرّس با لباسی مُندَرِس مهمانِ بزمی شد دو چشمِ خیسِ شاگردِ کلاسِ او به وِی اُفتاد الهی شکر مادرجان نبودی کَعبِ نِی می‌زد به رویِ مویِ خاکی قطره‌هایِ سرخِ مِی اُفتاد اَمان از خیزران و کامِ عطشان و لب و دندان بخوان روضه بخوان ندبه بگو برگرد مهدی جان @sehreashk