#بسم الله الرحمن الرحیم #
# فایل98ج3
✍واجب است که کمالات زائل نشود کمالاتی که انسان کسب کرده زائل نمیشود کمالات انسانی را از مقوله عرض بدانیم مانند رنگ که به دیوار میزنیم رنگ عارض شده اما متن ذات آن نشده و شاید هم زائل شود
نظر جناب فخر رازی و مشائیان بر این است که علم از باب عرض است که آنرا کیف نفسانی گرفته این کمالات عارضی است و زائل میشود
اما اگر علم را ذات نفس بدانیم ونفس دم به دم به وسیله علم غذا می گیرد رشد می کند چنانچه قایل به زایل این کمالات باشیم قائل به این هستیم که ذات خود نفس از بین برود در حالی که ذات ذاتیات شی را نمیتوان از آن جدا کرد مگر اینکه او موجود معدوم شود و عدم در عالم نداریم
جناب فارابی حرف از اتحاد عالم و معلوم زده است
ظرف حصول و تحقق آنهانلطقه است
نگارنده خود فرد است بر اساس معقول به ذات و معقول بالعرض هر چه در نفس انسان به وجود میآید کاتبش خود انسان است به عبارت دیگر نگارنده موجود مجرد عقلی است
صور علمیه و کمالات انسانی از حق تعالی یاصورالصورافاضه می شود یعنی افاده می شود
نفس مادفتری است که کلماتش ثابت و برقرار است
عالم و عاقل عین علم و کمالات است
جناب شیخ الرئیس میفرمایند که جناب فارابی گزیده گوی است
جناب شیخ در نمط ۷ اشارات به بقای نفوس انسانی بعد از تجرد از بدن و معقولاتی که در آن است اشاره می کند
نفس بعد انقطاع از بدن با معقولات باقی است یعنی اتحاد عاقل به معقول است
لفظ اتصال را جناب شیخ و جناب فارابی جایگزین لفظ اتحاد کردهاند لفظ اتحاد و اتصال و ارتباط را با جناب علامه جمع الارا کرده و همه را به معنای اتحاد به کار برده اند
مقولات اگر با نفس اتحاد وجودی نیابند نفس با همه کمالات چگونه تا ابد باقی است و این باقی تقررش چگونه است و شما نفس را از ابتدا روحانیت الحدوث و مجرد دانستید و کمالات آن قطعاً مجرد است نفس مجرد و کمالات مجردپس تقررکمالات در نفس چگونه خواهد بود دوامر مجرد را وحدت عددی نداریم که از خواص ماده
است
معاد جزای پاداش عمل انسان است جزای نفس عمل است
تمام علوم که نفس گرفته جوهرند علم و عمل جوهرندو نمیتوان جدای از نفس گرفت چنانچه بخواهیم جدای از نفس بگیریم دچار وحدت عددی شده ایم
علم یک چیزه جدانفس یک چیز جدا و ترکیب انضمامی نداریم
علم وعمل قابل زوال نیستند و جوهر اند و از خود نفس اندو این یک اتحاد است زائل یعنی غیر هم هستند علم و عمل جوهر اند و انسان ساز و به حسب وجود متحد هم هستند
علم کیف نفسانی نیست چرا که عرض است و قابل زوال است
نفس بسیط یعنی مجرد از ماده است
مفارقات نه می میرند و نه فاسد می شوند بسایط هنگامی که بالفعل شدند قوه در آنها باقی نیست موجودات مجرد عقلی قوه ندارند و هر کمالی را بالفعل دارند اما استعداد کمال به دست آوردن را ندارند ما هیچ موجودی نداریم که از قوه به بالفعل برسد مگر انسان
حرکت استکمالی در موجودات طبیعی مادی است
استعداد نفس ماده تکامل برزخی را به دنبال دارد همان استعداد نفس ماده است که تکامل برزخی رابه دنبال دارد
یاد گرفته هاماده میشود و آمادگی میشود برای بالاتر اقرا و ارق
عقل هیولانی به طور مطلق از انسان زائل نمیشود مقام لایقفی برقرار است انسان کامل، مظهر اسماء الله است سیردر اسمالله توقف ندارد
عقل هیولانی به بالفعلرسیده است و نفس عالم شده است واین فعلیت کمال نفس است جناب فارابی و جناب شیخ میفرمایند این کمال درنفس زایل نمیشود و متقرر است و با نفس هست
آیا این صورت کمالیه که عرض و کیف نفسانی است و خارج از صقع ذات نفس است با او باقی است یا اینکه گوهر نورانی و موجودی مفارق ماده است و باقی است بین علم و عمل سنخیت لازم است
نفس بعد بدن باقی است کمالات با نفس باقی است بعد انقطاع نفس سعادتی شبیه سعادات نوریه است
معقولات اما مفارقات نوریه جوهرند و عین ذات آنهاست و عارضی نیست پس کمالات نفس عین نفس انداین اتحاد توسع در تعبیر است بلکه عینیت است عین ذات نفس.
عقل هیولانی قدسی مستعد اتم است که بالفعل گردد
کلام جناب فارابی این رامی رساندکه
امکان بر عقل بسیط فعال گردیدن انسان که تمام معقولات در وی متحد می گردند وجود دارد
به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین و برد الیقین میرسی آنچه کردی همان هستی
والحمدلله رب العالمین