یکی از غزل های مرحوم امام که همه شنیدید ناظر به احوالات منصور حلاج است، آنجا که می فرماید:
من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوسِ اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار، فکندهاست به جانم شرری
که به جان آمدم و شهرهٔ بازار شدم
در میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامهٔ زهد و ریا کندم و بر تن کردم
خرقهٔ پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رِند میآلوده، مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
چند روز پس از درگذشت امام اولین شعر ایشان که یعنی همین غزل با مضامین عرفانی، توسط فرزند ایشان در اختیار نشریات قرار گرفت و بلافاصله بازتاب بینالمللی یافت. این غزل توسط ویلیام چیتیک به انگلیسی ترجمه و در هفته نامه سیاسی هنری نیو ریپابلیک منتشر شد. شائول بخاش در روزنامه نیویورک تایمز آنرا ستود و بسیار برجسته و قابل توجه دانست، از امام خمینی رحمة الله علیه مجموعه اشعاری به جا مانده که در قالب «دیوان امام» پس از رحلت ایشان انتشار یافت.
#عرفان_اسلامی
#امام_خمینی
https://eitaa.com/joinchat/2683568393Ceeb85d10f4