👈 نحوی و کشتی بان شخصی علم نحو را فرا گرفته بود و در ادبیات عرب بسیار ترقی کرده و او را دانشمند علم نحو می خواندند. روزی سوار بر کشتی شد، ولی چون مغرور به علم خود بود رو به ناخدای کشتی کرد و گفت: آیا تو علم نحو خوانده ای؟ او گفت: نه، عالم گفت: نصف عمرت را تباه نموده ای. ناخدای کشتی از این سرزنش اندوهگین و خاموش ماند و چیزی نگفت. کشتی همچنان در حرکت بود، تا اینکه بر اثر طوفان به گردابی افتاد و در پرتگاه غرق شدن قرار گرفت. در این هنگام، کشتیبان که شنا می دانست، به عالم نحوی گفت: آیا شنا می دانی؟ گفت: نه، ناخدا گفت: همه عمرت به فناست چرا که کشتی در حال غرق شدن است و تو شنا نمی دانی.! عالم نحوی به غرور خود پی برد و متوجه شد که بالاترین علم آن است که انسان اوصاف زشت و صفات رذیله را در وجود خود نابود کند تا غرق دریای غرور نگردد. 📗 ✍ سید علی اکبر صداقت h