🍀🍀🍀🍀
یا همه باهم یا هیچ کس!
در عملیات رمضان تلفات زیادی دادیم.در یک محور بچه های گردان مسیر را اشتباهی حدود پانزده ،بیست کیلومتری جلو رفته بودند.آقا مهدی یک نفربر برداشت و رفت جلو.آقا عزیز(جعفری)آمد و به ما گفت:به مهدی بیسیم بزن بر گرده ، منطقه نا امنه.اوضاع اصلا مناسب نیست.
پیام را با بیسیم رساندم.چند بار دیگر آقا عزیز پیغام داد که: بگین مهدی برگرده.دفعه ی آخر آقا مهدی پشت بیسیم به من گفت: آقای موسوی ، تا تک تک بچه های مردم را از اینجا جمع نکنم بر نمی گردم عقب. وتا جایی که توانسته بود زخمی ها و شهدا را به عقب منتقل کرد.
نسبت به نیروها تا این حد حساس بود .میگفت: این بچه ها امانت مردم اند که دست ما هستند .امانت داری هم خیلی سخته.شما اگه یک شیء رو بهتون بدن و بگن این رو حفظ کن، چه جوری حفظش می کنین؟این بچه ها هم همین طورن.اول باید به اونا برسیم بعد به خودمون. یه مدیر اول باید به زیر دستاش برسه که کجا و چطوری زندگی می کنه.جان نیروهایش را مثل جان خودش و عزیزانش دوست داشت.نمونه اش هم شهادت حمید و جنازه اش.( که شهید احمد کاظمی در ذکر خاطره ای نقل می کنه: به مهدی اصرار کردم ، بگذار بچه ها بروند حمید را بیاورند،هنوز دیر نشده.سر تکان داد و گفت نه.
گفت: "اینقدر اصرار نکن، یا همه با هم یا هیچ کس"
📚(علی اکبری،یاران ناب ۸.خاطراتی از شهید مهدی باقری.نشر یازهرا سلام الله علیها،چاپ چهارم ۱۳۹۲،ص ۲۷)