📜شرح دعای ابوحمزه ثُمالی
📖فراز: «
لا تَمكُر بي فى حيلَتِكَ»
منظور چیست؟
مکر، به طور کلّی یک صفت ناپسندی است.
مکر، یعنی وسیله ای که به واسطه آن، انسان ذهن شخص را منحرف کند و یک مطلب ناخواسته ای را بر او تحمیل کند. وقتی که یک شخص به دیگری مکر کند، یعنی مطلب را به نحوی برای او جلوه میدهد که او روند کار را عادی میبیند اما چون خود این شخص مار و مکار، از پس پرده خبر دارد و میداند که این روند چه نتیجه ای دارد، می گوید مثلا بیا از من بخر! و بیاید کمتر بدهد، خودش از پشت پرده خبر دارد و کس دیگری خبر ندارد و او قضیه را بر می گرداند و کلاه سر طرف می گذارد! مکر به طور کلی یک صفت ناپسندی است؛ حالا چه طور ممکن است که خدا هم مکار باشد؟! می فرماید: «
لا تَمكُر بي فى حيلَتِكَ؛ در حیله ای که به من به کار می بری، مکر نکن!» اصلاً معنا ندارد که خدا واجد صفت ناپسندی باشد!
مکر خدا نتیجه و حاصل مکر و تفکرات نفسانی خود شخص است.
اویس در همه عمرش پیغمبر را یک بار هم ندید؛ یعنی اصلاً اویس یک جریانی در بین عرفا دارد و یک حساب و کتاب جدایی دارد! اویس خیلی قوی بود! دنبال حرف نبود، در خودش بود. این طوری دنبال ظاهر نمی گشت که بشنود و ببیند و لمس کند؛ نه، در خودش میرفت. پیغمبر را دیدم ندیدم؛ برو آقا نمیخواهم اصلاً ببینم! و اصلاً اویسی ها معروف اند لذا در بین عرفا اویسی یعنی مشی او، مشی اویسی باشد، باطنش باطن اویسی باشد؛ آنها یک چیز دیگر هستند که با بقیه فرق میکنند و با افراد دیگر متفاوت هستند اصلاً پیغمبر را ندید.
خب از آن طرف بالأخره نفس است واشتیاق دارد هنوز به کمال نرسیده و این عقربه از جایش تکان نخورده است. بعد از آرزوهای زیاد، میگوید بلند شوم و بیایم! ولی حالا از آن طرف گرفتار است! عجیب اینجاست که تمام گرفتاری اویس، مادرش است. که خدا همین را میگذارد بالای سرش! اگر مادرش می گذاشت، خب اصلاً مدینه بود!
یعنی خدا درست یک کسی را بالا سر می گذارد و می گوید: هان، او را بگیر
و نگه دار و نگذار برود پیغمبر را ببیند! هر دفعه که پیش مادر می آید، می گوید: نه ! بگذار بروم پیغمبر را ببینم! می گوید: نه! دلم تنگ شده است! نه! مردم از فراق - نه نه نه نه هر دفعه او پیش این مادر آمد که یک دفعه بروم ببینم، نمی شود! چه کسی در سر این مادر میاندازد؟ همان که این را نگه داشته است، گوید نه.
حالا اگر مکر میکرد که تجارتم وگوسفندانم دارد در مدینه از بین میرود، الآن سیل می آید و... سر مادرش کلک در می آورد که بیاید و پیغمبر را ببیند، و مادرش هم راضی میشد؛ اما پیغمبر را میدید که چه شود؟!
«
و لا تمكر بي فى حيلَتِكَ»؛
یعنی خدایا، من را به روزگاری نینداز که با هر قدمی که بر می دارم چاهی برای خودم بکنم! من را در وضعی قرار نده که دست به هر چیزی که میزنم آن چیز برای من بلا شود! آن کسی که دور است، همین است؛ او مدام برای خودش چاه می کند و مدام دارد برای خودش مکر می کند! پس وَمَكَرَ اللهُ یعنی نه اینکه خدا مکر کرده است؛ مکر برای خدا نیست، خدا مکر نمیکند خدا سر کسی کلک نمیزند، خدا با کسی دشمنی ندارد، چرا باید کلک بزند؟! بلکه نتیجه عمل هر شخصی مکر خداست، و این برای همین فرد مکر است!
او می خواهد سر خدا را کلاه بگذارد در گوشش پنبه می گذارد. اگر تو خودت را نگاه میکردی که الآن با این عملت چه دارد به سرت می آید، فریاد استغاثه ات به ثریا میرسید.
#ابوحمزه_ثمالی
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
@sh_hosein