از قحطی باران تمام شهر گریان بود
در سینهها آهی شبیه غم نمایان بود
بر هر لبی مهر سکوتی داغ حک میشد!
روح از وجود جسم خود حتی پشیمان بود
یک آسمان اندوه میبارید و تنهایی
در قلبهای صاحبان درد پنهان بود
تفسیر چشمان تمام نخل های شهر!
بغضی گرفته در نفسهای بیابان بود
میسوخت خورشید جهان سوزانتر از هر روز
چشم زمین در حسرت یک قطره باران بود
#الهه_نودهی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky