مادر جان!
بگو ببینم...!
کدام دسته گلت را زودتر تقدیم وطنت کردی...!
علیرضا،یا بهزاد...؟
چه می گویم ...؟!
مگر توفیری هم
دارد...؟!
من هم یک مادرم ...و الان که بچه هایم برای تحصیل در غربت زندگی می کنند...دلتنگشان می شوم....
و طاقت دوری شان را ندارم،چه برسد به...
چگونه خبر شهادتشان را شنیدی وتاب آوردی؟
چگونه توانستی از چشمهای قشنگی که نگاهت می کنند، بگذری ؟
چطور شب های تنهایی ات را به صبح رساندی؟
چگونه سر مزارشان رفتی و درد دل کردی...؟
می دانم هزاربغض مانده در گلویت هنوز هست...
می دانم باور داری آنها زنده اند وبا آنها حرف می زنی...
می دانم همین الان که چشمهایت یک در میان اشک و خون می بارند...
فقط با خاطرات سبزشان زندگی می کنی ..
روزی که تاتی تاتی کردن وتو دلت قنچ می رفت برایشان...با خودت گفتی خدا را شکر عصای دست پیری ام می شوند...روزی که اولین کلمه را بر زبان آوردند،تمام ایام کودکی شان برایت پر از خاطره شد.
وتو دستشان را گرفتی تا زودتر پا بگیرند...
تکیه گاهشان بودی، با امید اینکه قد بکشند و روزی که دست به دیوار بلندمی شوی از جایت،
روزی که چشمهایت دیگر کم سو شده اند،
روزی که دستهای چروکیده ات دیگر همکاری نمی کنند...
و روزی که پاهایت دیگر به دنبالات نمی آیند...دستگیرت باشند.
آنها سبکبالان عاشق بودند که پر پرواز داشتند...
آنها با خدایشان معامله کردند....
مگر یادت نیست که چگونه آنها را با خدا آشنا کردی ...چطور رسم عشق بازی با خدا را قبل از بازی های کودکانه یادشان دادی؟
مگر یادت رفته است ، سرود ای ایران ای وطن من را اینقدر برایشان تکرار کردی تا از بر شدند...؟
آنها جانشان را درطبق اخلاص گذاشتند وخالصانه جان را تقدیم حضرت دوست
کردند...و
تا ابد ما را مدیون خونشان کردند...🥀🥀🥀
#دلنوشته🖋
#مینو_سلیمی🕊❤️
امین یاوران | سبک زندگی ایرانی اسلامی
🆔
@Aminyavaran
🌐
aminyavaran.com
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky