از سرم هیچ نیفتاده هوایت چه کنم ننشسته است کسی بر سر جایت‌چه کنم به جنونی که ز عشق دچارم بانو کرده در روح و تنم زود سرایت‌چه کنم کوه را کندم و فرهاد تنش لرزیده این هم از کوه‌ بگو باز برایت چه کنم؟ کمی انگار نگاهت به دلم سرد شده من ولی عاشقم و غیرِ شکایت چه کنم برده‌ای دل ز من و جز تو کسی نیست در آن تا بمانم ز سر عشق به پایت چه کنم؟ قصه‌ی عشق قشنگ است در آن شاه تویی منِ در این قصه شدم باز گدایت چه کنم کاش می‌شد که شبی باز بخوانی غزلی همه گفتند قشنگ است صدایت چه کنم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky