آتش انگار زدی برهمه ی بال وپرم
من از ان روز که رفتی به خدا خون جگرم
قد کمانی شدم ورنج دوعالم دیدم
کو کجاست نور دوچشم من و جان وسحرم
خانه از نور تهی مانده شب وروزیکی است
دست کین امد و زد شعله بر این بال وپرم
کاش می شد که مرا نیز به آتش بکشند
با تو ای کاش مرا هم ببرند تاج سرم
قد تو خم شد وجان از کف من رفت برون
زندگی بعد تو باشدبه خدا درد سرم
چادرت را ببرت هم چو کفن پیچیدی
دیدمومردم وکس نیست دگر راه برم
مجلس ختم تو را زینب تو بر پا کرد
گریه ها بهر تو بنمود حسینمپسرم
رفته ای از بر ما خانه سیه پوش شده
بر مزار تو ام اکنون بنگرچشم ترم
دل منپیش تو درخاک سیه خفته ولی
منتظر مانده همین جسم به پای سفرم
#صدیقه_شاداب_نیک
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky