هیچکس چشم به راه من دیوانه نبود هرچه بر در زدم انگار کسی خانه نبود راندي از خویشم و من مردن خود را دیدم کاش تشییع من اینقدر غریبانه نبود سر به میخانه یادت زدم اما دیگر جای لب های تو روی لب پیمانه نبود در دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودم که سزاوار تو این خانه ویرانه نبود پیش چشم همه ای عشق ! جوانم کن باز تا ببینند، که اعجاز تو افسانه نبود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky