سودا زده ی فراق یارم
بازیچه ی دست روزگارم
ناچیده گلی زگلبُن وصل
صد گونه نمود هجر خارم
بی آنکه شراب وصل خوردم
از شربت هجر در خمارم
اندیشه ی دل نمی گذارد
یک لحظه مرا که دم برآرم
نتوانم گفت کز غم دل
ایام چگونه می گذارم
کارم همه انتظار وصبر است
من کشته ی صبر وانتظارم
دریاب زبهر روز فردا
امروز مرا که سخت زارم
#فلکی_شروانی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky